۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه
معبد ِ متروکه
در واقع هر بار که اینجا نوشتهام "نوشتنم نمیآید ولی دوست دارم که بیاید." قصدم این بوده که بعدش مثلاً معجزهای چیزی شود دستمان به قلم برود. آخر وقتی دستت به قلم نمیرود و چیزی نداری بنویسی چه چیزی از این بهتر که بیایی همین را بنویسی و بگویی که: "نوشتنم نمیآید ولی دوست دارم که بیاید". لااقل اینطوری یک چیزی نوشتی. یعنی میدانید اینکه بیایم و اعتراف کنم که الان در حال حاضر نمیتوانم بنویسم و هر چقدر هم زور میزنم که چیزی بنویسم نمیشود که نمیشود، هرگز باعث این نشده که دستم راه بیفتد و شروع به نوشتن کنم. یک جورایی انتظار داری وقتی که داری گناهت را اعتراف میکنی (ننوشتن برای موجوداتی شبیه من به گناه شبیه است) انتظار داری مثلاً بخشوده شوی یا مورد رحمتی قرار بگیری یا اصلاً معجزهای چیزی شود بیایی هِی پست از خودت در کنی، اما نمیشود. بعد اینجاست که متوجه ریاکاریات میشوی. اینجا آدم یاد این وزیران بیلیاقت دربار میافتد که مثلاً میآیند جلوی پادشاه با گریه و زاری دولا راست میشوند که و الله غلط کردیم از دستمان در رفت رحم کن تو را جان مادرت بعدش زیر چشمی پادشاه را میپایند تا ببینند اوضاع از چه قرار است و مثلاً چقدر دیگر باید دولا شوند دل پادشاه را به رحم بیاورند. یا اصلاً یاد موقعیتی میافتم که مثلاً درست بعد از غروب است هوا رو به تاریکی میرود و تو روبروی مجسمهی بودا نشستی تسبیح لای انگشتانت انداختی شمعهای معبد روشناند و داری زیر لبی طلب مغفرت میکنی بعد یواشکی در حین اینکه داری دعا میخوانی زیرچشمی نگاه میکنی ببینی نتیجهای میدهد یا نه! خب گفتن که دیگر ندارد، معلوم است هیچ اتفاقی نمیافتد، مجسمه بودا کما فی السبق همانطور میماند که بود، آب از آب که تکان نمیخورد هیچ اتفاقاً باد هم میزند یهو شمعهای معبد را هم خاموش میکند دود میکنند فضا را عجیب مرموز میکنند...! آخ که چقدر ما سورئالیم به خدا!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
مود خدا ، - از هر نوعش - همیشه مود سکوته دیگه . (if he exists)
پاسخحذفچه چیزی از این بهتر که بیایی همین را بنویسی و بگویی که: “نوشتنم نمیآید ولی دوست دارم که بیاید”. لااقل اینطوری یک چیزی نوشتی
پاسخحذف.
.
بعدش مي بيني همه جا پر اين نوشته شد، نمي آد، نمي شه، نمي خوام ...