۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه

شکاف طبقاتی

احتمالاً عادلانه‌ترین بلایی که میتواند در تاریخ بشریت بر سر آدمی بیاید هولوکاست اتمی است (که به گفته ی خیلیها نتیجه‌ی جنگ جهانی سوم در صورت وقوع خواهد بود). چرا که از مشهورترین و ثروتمندترین هنرپیشه‌ی هالیوود گرفته تا گدای سر خیابان ما همه به یک دلیل خواهند مرد.

۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه

حراست از جنبش

انقلاب بهمن ِ 57 تنها نتیجه‌ی یک جریان نبود. جریانات سیاسی و اجتماعی ِ مختلفی بودند که در نهایت به یک نقطه ختم و منجر به انقلاب شدند. درست است که بسیاری از این جریانات بعضاً به دلیل نداشتن ایدوئولوژی ِ منسجم و یا تبلیغاتی که دیگر جریانها علیه آنها می‌کردند تضعیف شدند و یا به حاشیه رانده شدند تا در نهایت این روحانیت و اسلام گرایی باشد که رهبری جنبش را در دست بگیرد، اما یقیناً همه در سرانجام انقلاب نقش داشته‌اند. تاریخ ِ سیاسی هر جنبش و حزبی هرگز بطور مطلق ماهیتی مستقل از دیگر جریانات نداشته است. تاریخ ایران ِ قبل از انقلاب مجموعه‌ای از تقابلها و اثرگذاریهایی‌ست که جریانات مختلف سیاسی روی یکدیگر، و برآیند آنها روی حکومت شاه ایجاد میکرند، چرا که همه (لاقل دو جنبش مسلط چپ و اسلامی و التقاط مضحکشان توسط شریعتی) در نهایت انقلابیونی بودند که در براندازی حکومت شاه یک نظر بودند. اما سرانجام این روحانیت و جمهوری اسلامی بود که وارث و نقطه پایان تاریخ و تمام روزهای مهم و جریان ساز قبل از انقلاب شد. پس از انقلاب آن جریانات سیاسی که بینشهایی بعضاً متضاد با یکدیگر هم داشتند حالا در غیاب و با از میان برداشته شدن شاه روبروی یکدیگر قرار گرفته و سهمشان از انقلاب را از جمهوری اسلامی طلب میکردند.

پرسشی که مطرح میشد این بود که جمهوری اسلامی با این ارثیه خود چه باید میکرد تا بقایش را تضمین کند؟ جمهوری اسلامی‌ای که اصل سیاست را در دیانت قرار داده چگونه باید با گذشته‌ی مبارزات ِ نیروها و جنبشهای غیر دینی که سهم انکارناپذیری در پیروزی انقلاب داشتند برخورد میکرد؟ چطور میشد انقلابی که به نفع روحانیت و اسلامی‌گری تمام شده را از دیگر بینشها و نظریات آغشته به اصول غیر دینی و مذهبی پاک کرد؟

البته با سرکوب! از آن زمان تا کنون دستگاه حکومتی با پشتوانه‌ی ایدئولوژیک خود دست به سرکوب بقایای نیمه جان دیگر جریانات سیاسی زده است. اما نظام جمهوری اسلامی علاوه بر سرکوب مستقیم به دنبال اتخاذ راه و روشی ایجابی در پی ریشه دار کردن انقلاب اسلامی و آرمانهای آن در فرهنگ ایرانی بوده و هست. اصولاً هر انقلابی در پی دوباره-فرهنگ-سازی‌ای است که سازوکارش زیر و رو کردن نمادها و نشانه‌های مخالف و مزاحم ایدئولوژی ِ انقلابی روی کار آمده و در مقابل تبلیغ و حراست از نمادها و ساخته‌هایی‌ست که آنها را به دست خویش آفریده. میل اصلی جمهوری اسلامی تبدیل برساخته‌های انقلابی به نهادهای بزرگی بود که در گذر زمان و بواسطه بزرگ و مقدس بودنشان(شدنشان) پاسدار و محافظ پیدا کنند و به تدریج سخت و صلب و تغییر ناپذیر شوند. سپاه پاسداران، بسیج و شورای نگهبان و ... که همه وظیفه حفظ و حراست از آرمانهای انقلابی اسلامی را بعهده دارند همه مثالهایی در جهت یادآوری اصل ِ انقلاب اسلامی و تضمین بقای جمهوری اسلامی است.

نکته‌ی دیگری که در جهت عمق بخشیدن به ایده‌ی نظام جمهوری اسلامی در فرهنگ و زندگی روزمره‌ی مردم و بخصوص نسلهای بعد از انقلاب و همینطور پاکسازی آن از دیگر جریانهای فکری ِ سابقه دار ِ قبل از انقلاب و تاریخ انقلاب اسلامی وجود دارد، برجسته و مربوط ساختن آن روزهای سرنوشت ‌سازی ست که بطور کامل در جهت ایده‌ی نظام اسلامی و بر پایه‌ی مذهب در تاریخ ِ قبل از انقلاب رقم خورده‌اند. و در مقابل به فراموشی سپردن یا مصادره کردن دیگر روزهایی که به هر نحوی خارج از مسیر مذهبی و اسلامی جای داشته‌اند. هر چند سهم بسزایی در تحریک دیگر جنبشها و رشد حرکت انقلابی مردم ایفا کرده بودند. برگزاری مراسم و تشریفات همه ساله درست روبروی چشمان مردم نشان از این مطلب دارد. به درستی میزان تصاحب هر انقلاب بر روزهای سال و تقویم آن کشور عامل مهمی در بقای آن است.

با این حساب به گمانم این روزها و هفته‌های اخیر میتواند عذابی همه ساله برای جمهوری اسلامی به بار آورد. روزهایی که درست کارکردی عکس نسبت به آن روزهای خاطره آمیز جمهوری اسلامی که سالهاست این حکومت از طریق به یاد آوردن آنها دکان و دستگاه تبلیغ راه انداخته قرار دارند. چه کسی است که نداند تنها به زبان بردن روز 18تیر چقدر موجب ترس و آشفتگی سران حکومتی میشود. باید دانست که حکومت تمام تلاشش را در به فراموشی سپردن و یا مصادره کردن این روزها به نفع خودش خواهد کرد. پس نباید گذاشت این روزها و وقایع اخیر به این سادگی فراموش شوند و یا توسط نظام مصادره شوند. باید تاریخ سازی کرد و به گفته‌ی رندانه‌ی خمینی (که گویا بیش از هر کسی نیاز مبرم این نظام به کسب مشروعیت از جانب مردم و رمز حفظ و بقای نظامی همچون جمهوری اسلامی را میدانست) باید همواره در صحنه بود سمجانه یکی یکی روزها را بنام جنبش کرد و به انسجام این روند و ایده‌ی درونش و ریشه دار کردن آن در فرهنگ و زندگی روزمره کوشید. هر جا خرداد شنیده میشود باید از خرداد 88 گفت و یاد کرد. باید تمام روزها و تاریخ جنبشهای مدنی از 16 آذر گرفته تا 18 تیر را فراخواند و به تیر و خرداد 88 پیوند زد. اسم ندا آقا سلطان و سهراب اعرابی را باید دائم تکرار کرد. حالا نوبت ماست از روزهای پشت سر گذاشته امان حراست و پاسداری کنیم.

کمی مرتبط:
مرقد خمینی فراتر از یک بنا / ناگهان اندیشه

۱۳۸۸ تیر ۱۵, دوشنبه

موسوی و انتظار از جنبش

میرحسین موسوی ظاهراً پیشوای مردمی شده است که انزجار و تنفر اصلی آنها دیگر نه از دولت ِ کودتایی ِ احمدی‌نژاد بلکه از نظام و حکومت ِ ولایت فقیهی‌ست که در راس آن علی خامنه‌ای جا خوش کرده است. نفرتی که سابقه‌ای بیش از اینها داشته. هر چند هرگز نمودی در سطح جامعه بطور آشکارا نیافت[1]. به عنوان اثبات این نکته میتوان به تغییر ادبیات ِ شعار در جماعت ِ معترض درست روز بعد از سخنرانی خامنه‌ای در نماز جمعه توجه کرد. «مرگ بر دیکتاتور» مبهمی که گویا خطابش به رئیس دولت بود به «مرگ بر خـامنه‌ای» صریحی تبدیل میشود که علاوه بر اینکه دیگر هیچ شکی بر بیزاری ِ مردم از این حکومت و استبداد دینی ِ طبیعی همراش باقی نمیگذارد، نشان از این دارد که حالا دیگرطرف این مردم نه دیگر احمدی‌نژاد و دولت کودتا بلکه خود شخص خامنه‌ای بعنوان مجری ِ گام به گام این سناریو یا به قول موسوی «شعبده بازی» و «صحنه آرایی خطرناک» است.

حال با این اوصاف از میرحسین چه انتظاری میتوان داشت؟ آیا چهره‌ی واقعی موسوی و باورهای وی میتواند برآورده کننده‌ی خواسته‌های آن پیرزنی باشد که روز راهپیمایی ِ از انقلاب تا آزادی با شور و هیجانی سرشار میگفت: "خودمون گند زدیم انقلاب کردیم خودمونم جمعش میکنیم."؟ یا اینکه بکوشیم ویژگیهای جنبش را دریابیم و همراه آن برویم؟

میرحسین انسان مومن و مسلمانی‌ست که در دوران قبل از انقلاب تحت نفوذ شدید ایدئولوژی ِ اسلام و مغلطه‌ی جمهوری ِ اسلامی بر ضد رژیم شاه جنگیده است. وی بی‌تردید جز اولین و برجسته‌ترین افراد انقلاب اسلامی بوده و هست. بی‌شک سالها لااقل جز ده نفر اول نظام جمهوری اسلامی بوده است. نظامی که در طی حیات سی ساله‌اش مورد حمایت وی بوده. او شدیداً تحت تاثیر خمینی‌ست، او را قبول دارد و الگوی خود می‌داند و حتی تمام این وقایع را نوعی انحراف از مسیر اصیل خمینی و انقلاب اسلامی میداند. میرحسین بطور کامل به اصل ولایت فقیه پایبند است و آنرا قبول دارد. او همان کسی است که در سفر تبلیغاتیش به قم «نجات کشور از فاشیسم را مرهون ولایت فقیه» اعلام میکند. نکته‌ای که خامنه‌ای بر آن تاکید داشت همین از دل نظام بر آمدن افرادی همچون موسوی و کروبی‌ست و این یعنی هر چه باشند نظام اسلامی و این نظام مورد پذیرششان هست. او در شعارهای تبلیغاتی‌اش هم هرگز حتی نزدیک به این نکته که ممکن است اصل نظام نیاز به تغییراتی داشته باشد نشد. تمام کاری که وی خواستار انجام دادنش بود نجات ایران از دروغگویی، رمالی و ترمیم وجهه زشت و خراب بین‌المللی و بازگرداندن نظام به مسیر درستش بود.اساساً اصلاحات وی قویاً دارای خصلتی ابزاری در جهت مشروعیت بخشدن به نظام بود.

به نظر نمیرسد بتوان از میرحسین انتظار رهبری ِ جنبشی که خواهان براندازی باشد را داشت. جنبشی که دیگر خوب میداند مسئله‌ی تغییر قدرت از یک نفر به دیگری یا به هر چیزی شبیه شورای ِ رهبری مشکلشان را با اصل نظام ِ مورد انزجارشان از میان نخواهد برد و برطرف نخواهد کرد. وی در نهایت رهبر ناخواسته‌ای برای جنبش مردمی خواهد بود که خواستار رهایی از استبداد دینی‌اند.

اما حقیقتاً وظیفه‌ی مهم و اصلی این باید باشد که به حق انتظار و دورنمایمان را با اصل این جنبش و حقیقت رهبریش هماهنگ کنیم و نگذاریم مطالبات بیشینه ما ارزشمندی این واقعه‌ی بی‌سابقه که میتواند برگ زرینی در تاریخ ایران باشد را تضعیف و کم رنگ کند.

[1] واقعه 18تیر میتواند استثناء باشد.

همچنین بخوانید:
برگ زرین تاریخ ایران / داریوش همایون
میرحسین ِ موسوی و خواسته‌های ِ جنبش / مخلوق


به اشتراک بگذاریدمطلب را به بالاترین بفرستید

۱۳۸۸ تیر ۱۴, یکشنبه

پایان ناگهان

قانع به خیالی ز تو بودیم...


دلمان بسی تنگ اینجا و تمام خاطراتش خواهد شد! از صمیم قلب معترفم!


زین پس ما را در اینجا بخوانید.

http://apokalipse.wordpress.com


ناگهان اندیشه، سامان سیفی 2006-2009

تیر 1385 تا بهمن 1385 در اینجا
بهمن 1385 تا تیر 1388 هم همینجا


پ.ن1: عاقبت سرنوشتم در ماه تیر رقم خواهد خورد، اینو همه میدونن! ;)
پ.ن2: امکان برگشتن البته هست! :دی

۱۳۸۸ تیر ۱۳, شنبه

اغوا

واقعیت این است که شروع این وبلاگ هرگز نمیتواند به تنهایی دلیلی به این شیکی و با کلاسی که در پست قبل مطرح کردم داشته باشد. البته این حقیقت دارد که نویسندهی وبلاگ مدتی ست از اینکه صرفاً موجودی کسالت آور باشد که چیزها را بدون هیچ افزونهای بر آنها فهم کند به تنگ آمده است. افزونهای که میتواند نشان از وجود یکتای نویسنده در جایی از جریان اندیشه و گوشه ای از جهان ِ چیزهای قابل فهم باشد. درست مانند یک امضا. این واماندگی و ایستایی در فهمیدن و ناتوانی در ایستادن درست یک مرحله بعد از فهمیدن چیزها و پویایی ِ اندیشه باعث دلگیری و ناامیدی نویسنده بوده است. و این وبلاگ را بعنوان لوحی[1] جدید در گذار از یک مرحله به مرحله بعد، پایان آنچه هست، یا بطور کلی آپوکالیپس ِ دورهای دیده است. دورهای که یا جلوی جریان اندیشههای ناگهانی میایستد یا از آن میگذرد.

اما جریان اصیل و اصلی چیز دیگریست. و تمام گزارههای پر طمطراق و بیرون ریزیهای خودنمایانه و البته به سادگی درست فوق رانهی اصلی نبوده است. بیش از هر چیز هوس ِ یک جای جدید بودن و مصرف چیزی جدید (یعنی سرویس خوشگل ِ و مامانیه وردپرس با تمام امکانات فریبنده اش) بوده است! و البته این قالب ِ ساده که در بالای آن نمایی زیبا از شمالِ شهر ِ تهران انتخاب شده است میل و رانههای شروع این وبلاگ را وحشی تر کرده است.

[1] اشاره به فیلم ادیسه فضایی 2001؛ در فیلم با پدیدار شدن هر لوح سیاه مرحله و دورهای از وضع انسان پایان میافت و دوران جدیدی با وضعی دیگر آغاز میگردید. همچنین اشاره دارد به بخش لوحهای نو وکهن از کتاب "چنین گفت زرتشت" نوشته نیچه.

۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه

جشن ِ بدرود

این وبلاگ میتواند آغاز یک دوران باشد. دورانی که سرآغاز آن حس سر خوردگی ِ نویسنده وبلاگ از واماندگی در فهم ِ چیزها بود. این حس ِ توام با پایان گریزی موجب تولد "آپوکالیپس" شد.

۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه

کلمات

دلگیرم از اینکه صرفا موجودی باشم که همه چیز را خوب میفهمد! موجود بی خاصیتی که تنها کاری که خوب بلد است فهمیدن باشد و ناتوان و علیل از اینکه فرای فهمیدن، یک مرحله بعد از درک کردن ایستاده باشد!