۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

حقوق اقلیت

هر جا که می‌روی و میخواهی کاری بکنی که اتفاقاً خلاف اصول ِ اعنقادات (منظورم البته مذهبی است) عده‌ی احتمالاً اکثریتی است میگویند: "مراعات کسایی رو که اعتقاد دارن بکنید." فرض بگیریم اینطور اعتقادات قابل احترام باشد و اکثریتی هم در جامعه ما اعتقادات مشابه داشته باشند و گیرم برای تمام این اکثریت هم مهم باشد که دیگران مراعات حالشان را بکنند. حالا بگویید ببینم کدام اعتقاد و دین و اصول درست و درمانی وجود دارد که وقتی ماهی از سال می آید و چون بقیه (بر فرض محال اکثریت ِ مابقی) بنا به اعتقاداتشان باید عملی به نام روزه گرفتن را انجام دهند به اقلیتی که این عمل را انجام نمیدهد (که البته از دیدگاه دین این اقلیت از بیخ شوت حساب میشن) میگوید: "تظاهر (خواهش میکنم به این کلمه دقت کنید) به روزه خواری حرام است". گیرم حقوق اقلیت و اخلاق و آزاده جانی و فردگرایی و احترام به عقاید و شونصدهزار سال تمدن و تمام این مزخرفات همه کشک، آخر بگو ببینم مرتیکه به تو چه که من آدامس تو دهنمه؟

لطفاً مراعات حال آنهایی که اعتقاد ندارند را بکنید.

۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

استلزامات جنبش سبز

بیش از هر چیز از اینکه جنبش اسم و رسم پیدا کرده است خشنودم. اینکه بر حادثه و رخدادی نامی آنهم در حال نهاده شود اصرار آنرا به تاریخ بیشتر خواهد کرد و از طرف دیگر از میان برداشتنش را دشوار و حتی ناممکن میسازد. نمیتوان از زیر بار سنگین نام شانه خالی کرد. نام نهادن همواره در مقابل فراموش شدن مقاومت و سماجت می‌ورزد. اصولاً خواست ِ نام گذاری خواست ِ فراموش نشدن و در حافظه باقی ماندن است. این سماجت و خواستگاه طبیعی‌اش در تاریخسازی و ماندگار کردن جنبشی همچون «جنبش سبز» حقیقتاً میتواند کارساز باشد و کار تاریخ‌نویسان را راحت‌تر خواهد کرد. «جنبش سبز» اما چیزی بیش از یک نام است. چرا که خدا میداند «سبز» بودن یک جنبش چقدر میتواند برای نظام اسلامی و ناب ِ محمدی با انبوهی از مسجدهای فیروزه‌ای رنگش و پرچمهای جور وا جور سبز رنگش هولناک باشد؛ همانطوری که بانگ «الله اکبر» بعنوان نماد و نشانه‌ای از مبارزه به سادگی برای حکومت دینی ِ جمهوری اسلامی که سی سال پیش جشن پیروزی‌اش را با همین ندای «الله اکبر» گرفته بود سهمگین است.

از طرفی اما معتقدم همچنان جای شعاری مناسب که گستاخانه دعوت به برچیدن این بساط خیانت و جنایت کند خالی است. شعار یکه‌ای که هرگاه نام جنبش به زبان می‌آید ناخوداگاه به همراهش شعارش نیز به یاد بیاید. بتوان شاهد نقش بستنش بر در و دیوارهای شهر بود. بشود امضایی در پایان هر نامه و بیانیه‌ای. درست است مردم در بهمن 57 با «مرگ بر شاه» و اشعار انقلابی شور انقلابی میگرفتند اما در نهایت جمهوری اسلامی با مغالطه‌ی بزرگ ِ «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بود که روی کار آمد. البته شاید زمان همچو چیزی فرا نرسیده باشد چرا که هنوز ندیده‌ام که گروههای مختلف شجاعانه همراهی و هم رایی خود را با جنبش سبز بیان کنند. تنها اشارتی اعتراض آمیز در بیانیه‌های احزاب مختلف پیدا میشود که به نوعی به جنبش متصل میشوند اما هنوز حمایتی صریح از جانب حزب یا دسته یا گروهی رسماً منتشر نشده است و هیچ دعوت عمومی از مردم توسط جمیع احزاب معترض وجود نداشته است. هنوز حرکت مردمی و رهبریش یک کل واحد و منسجم را تشکیل نمی‌دهند. هرچند دولت کودتا با پافشاری هر چه بیشتر در قتل عام مردم بر خلاف تصورش به این گسستگی نسبی انسجام بیشتری خواهد بخشید. چرا که عرصه ی شهادت عرصه‌ی همدردی و یکصدا شدن بازمانده‌ها ست. گویا قاتلان حکومتی فرمول قدیمی سالهای بعد از جنگ ِ خودشان را فراموش کرده‌اند!

وجود کثرت شعارها اما از جهاتی در هر دوره از بلوغ و تکامل جنبش میتواند در عمل موجبات آزار و اذیت دولت کودتا و رهبری را فراهم کند. چرا که حتی اگر هم دولت بخواهد به خواسته‌های مردم توجه کند و آنها را برآورده سازد با انبوهی از خواسته‌ها و توقعات ریز و درشتی مواجه خواهد شد که در عمل هیچکدام را نخواهد توانست جامه عمل بپوشاند. وانگهی خواسته‌های مردم اصولاً خارج از چارچوب و سلیقه‌ی اجرایی دولت کودتاست و کلاً در جهت ضربه زدن به مشروعیت نظام اسلامی‌ای است که دست اندر کاران کودتا روی آن سوارند. به نظر میرسد نظام به هر نحوی بخواهد هم نمیتواند مردم را راضی و آرام نگه دارد. گویا خرِ نظام اسلامی عاقبت در حال سر خم کردن و انداختن سوار خود است. سواری که وزن خودش عامل افتادنش خواهد شد.