۱۳۸۵ دی ۸, جمعه

آندره ریو و احکام راه سبز

موسيقی دان و رهبر ارکستر آندره ریو، امسال هم همراه با همکارانش در آغاز سال جديد ميلادی همراه با ديگر مراسم و جشنهای مخصوص آغاز سال جديد به اجرای برنامه و نواختن موسيقی مخصوصاً والتس های زيبای اشتراوس که از لطيف ترين و زيباترين انواع موسيقی است میپردازند. اين گروه غير از آغاز سال جديد هر از گاهی دور اروپا و بعضا دیگر کشورها را به منظور اجرای برنامه و نواختن موسيقی ميچرخند. شادی و نشاطی که اين گروه و مخصوصاً اين نوع موسيقی به همراه دارد در نوع خود کم نظير است. اين از عادات اغلب ديگر ملتهاست که به هر بهانه اي مراسم و جشنی برگزار ميکنند، با چه شکوه و عظمتی. ريو و همکارنش نمونه اي از خروار گروه موسيقی هستند که از اين دست کارها ميکنند.
وقتی دبیرستان بودم، هر سال کتابی با عنوان "احکام راه سبز" به زور به ما ميدادند. کتابی کامل درباره احکام شرعی. از تمام مزخرفاتی که تو اون کتاب بود يک قسمتشو هرگز فراموش نميکنم. قسمتی که به احکام موسيقی و نوازندگی پرداخته بود. در اون بخش بعد از کلی کش و قوس و سعی در فهماندن حکم موسيقی از نظر شرع، رهبر انقلاب اسلامی تير خلاص را زده بودند. از قول وی چنين نوشته بود: «آموزش موسيقی و نوازندگی موجب انحراف است و بطور کلی ترويج موسيقی با اهداف عاليه اسلامی منافات دارد.» همانطور که واضح است هيچ نوع خاصی از موسيقی مد نظر ايشان نبوده و به کل تمام انواع موسيقی و اصلاً ذات موسيقی را مردود و باعث فساد دانسته اند. همين بس که در ادامه از قول ايشان چنين آمده بود: «پخش موسيقی در راديو و تلويزيون دليل بر حلال بودن آن نيست.»!!!
نتيجه آنکه ...
پ.ن 1: کيست که بتواند چکاوک را از خواندن باز دارد؟ "جبران خليل جبران"
پ.ن 2: يادمه چهار شنبه سوری ها کلی آتاشغال برا سوزوندن داشتيم!
پ.ن 3: من دلم به اندازه يک ابر ميگيرد ...

۱۳۸۵ دی ۲, شنبه

بازی شب یلدا

اومدم یه مطلب جدید بنویسم، دیدم یه بازی راه افتاده که به شب یلدا هم مثل اینکه ربط داره، الی و تنفس صبح مارو دعوت کردن. دیدم چیز باحالیه برا تنوعم که شده ما هم بیایم پنج نکته از خودمون بنویسیم.

اینم از ما:

1. به شدت از نوشيدن يه ليون آب خنک اونم وقتی بدجوری تشنمه لذت ميبرم، اصلاً مست ميکنم.

2. شعارم اينه: "با دوستان مروت با دشمنان مدارا" البته مدارا بعد از اينکه پوزشونو به خاک ماليده باشيو حالشونو گرفته باشیو... خلاصه پدرشونو درورده باشی طوری که در مقام تضرع و زاری و طلب عفو و بخشش رسيده باشن!!

3. انگيزه گواهينامه گرفتنم دو چيز بوده: 1. ديدين بضيا وقتی ميخوان دور بزنن فرمونو با کف دستشون ميچرخونن؟ خيلی خفنن، کلی حال کردم گفتم برم رانندگی ياد بگيرم منم از اين کارا بکنم. 2. آرزوم بود که اين آهنگ Mockingbird يه دفعه تنهايی موقع رانندگی گوش بدم. اين شد که رفتم تصديقمو گرفتم.

4. تو عمرم سه بار از اين فال فروشا فال خريدم، هر سه بارش يه چيز اومده. بررسی کردم چرا اينجوری شده، ديدم اين برگه های فال همشون به ترتيبن حالا من هر دفعه از اون آخرش ور ميداشتم.

5. در حدود يکسال و سه ماهه نذر کردم هر موقع با بچه ها در مورد هر چيزی صحبت کرديمو یه کلمه از دخترا حرف نزدیم هزار تومن بندازم صندوق صدقات، خوب فعلاً که موفق نشديم.

خب منم پاس میدم به س ا ی ه ب ا ن، فرید، دورترها، سروش د، کاغذهای خط خطی. اگه دوست داشتین بنویسین.

۱۳۸۵ آذر ۲۶, یکشنبه

به تو چه، به من چه

گاهی اوقات با اندکی درنگ و تفکر قبل از انجام کاری یا نشان دادن عکس العملی و یا دخالت در موضوعی به اين نتيجه ميرسيم که اصلاً اینها به ما مربوط نيست و با خود چنين ميگوييم: "اصلاً به من چه!". به نظرم اين جمله ( یعنی همین "به من چه!" ) بيش از حد مظلوم واقع شده و حق آن آنچنان که بايد و شايد ادا نشده. طوری که در پس اين حق کشيها در اين دوره و زمانه، عده اي دچار خيالات شده اند که شايد این یا آن کار و یا فلان موضوع به آنها نیز مربوط است آنچنان که با خود ميگويند: "نکنه به من ربط داشته باشه؟" که البته کاش گاهی اوقات پاسخ اين خود پرسشی منفی ميبود که متأسفانه به علت مهربانیه(!!!) بیش از حد همانها دقيقاً عکس آن است. بگذريم که خيلی ها که دیگر خود را راحت کرده اند و حتی اين سؤال را هم از خود نميپرسند و همواره با سماجتی عجيب و قريب و البته...صد البته...با قصدی پاک و از روی خیرخواهی خود را درگیر میکنند، يا بطور خودمانی خود را نخود هر آش ميکنند!...آخر کسی نيست که بگويد اصلاً به شما چه!

سرتان را بيش از اين درد نياورم، فقط ميخواستم اين نکته را خاطر نشان کنم که چه چيزها يی که به شما مطلقاً ربطی ندارد ولی شما...........اوه...مرا ببخشيد، لحظه اي فراموش کردم که از اینجا به بعدش دیگر به من هيچ ربطی ندارد!

۱۳۸۵ آذر ۲۴, جمعه

میان پردۀ ششم - تشویق امروز

امروز این شعر یکسره تو ذهنم بود:

درود بر شما حمالهای با جوهر!
روده درازی هرچه بیشتر، بهتر!
کله و زانو هرچه خشکتر، خوشتر!
دور از هر شور و حال و شوخ طبعی
همیشه در میانه عالم میانمایگی
بی نبوغ و بی فروغ!

پ.ن: نباید از تشویق عده ای کوتاهی کرد ...

۱۳۸۵ آذر ۲۲, چهارشنبه

چرا رأی میدهم

1. چون از تاریخ درس گرفتم. همین شورای شهر تهران بود که احمقی نژاد رو شهردار کرد که باعث شد یکی که حداكثر به درد كمك راننده قائم مقام امور آب و فاضلاب روستاي غضنفر آباد از توابع زابل ميخوره ( به نقل از یکی از دوستان ) بشه شهردار، بعدشم که ...

۲. چون اگه حالم از حکومت و آدماش بهم میخوره، میخوام از شهردارمون کمتر حالم بهم بخوره. حداقل بشه در و دیوارا رو تحمل کرد.

۳. چون دارودسته همینا بود که حداقل باعث شدن کاتالوگ آبمیوه گیریمون زبان فارسی هم داشته باشه. خدا رو چه دیدین شاید ایندفعه کاتالوگ ماساژور دور چشم هم فارسی داشته باشه.

4. چون راه بهتری نداریم.

لیست تهران: محمدعلی نجفی، احمد مسجد جامعی، معصومه ابتکار، پیروز حناچی، زهرا صدر اعظم نوری، قاسم تقی زاده خامسی، حبیب زاده، الهه راستگو، دوستی، تقوی نژاد، کریمی، نوذر پور، شهاب الدین طباطبائی، هادی ساعی، ابوطالبی.
سوابقشون اصلاً مهم نيست (چون همشون پدر سگند و همه اينو ميدونيم) ولي ميتونيد اینجارو ببینید.

۱۳۸۵ آذر ۱۷, جمعه

آن روشهای دیگر

حيوانات ( مخصوصاً جنس نر ) برای تصاحب جفت خود شروع به جلب توجه جنس مخالف میکنند. اينکار به گوناگونی حيوانات، گوناگون و متنوع است. و تمام حيوانات يک گونه خاص از روشهای يکسانی برای یافتن جفت خود بهره ميبرند. روشهايی که البته خاص گونه خودشان است. با اين حال اصول تمام اين ترفندها در يک جمله قابل خلاصه است: پررنگ کردن و برجسته کردن ظاهر خود.

خنده های بلند، بزک کردن صورت اعم از تراشيدن ريش و سيخ کردن مو و موارد ديگری که شما بهتر از من ميدانيد، نيز
دقيقاً همان جلب توجه گونۀ خاصی از حيوان به نام انسان است. فکر نميکنم بلند خنديدن در جمع همواره اتفاقی و بدون قصد برای جلب نمودن توجه جنس مخالف باشد که حتی اکثر اوقات قصد دقيقاً همين است! و همانند آن آرايش صورت و رسيدن به ظاهر. آيا اين اعمال که به گفته عده اي پست و احمقانه است و البته موفقيت آميز نیز، محل ايراد میباشد؟ از نظر من خير...ولی مطمئنم که ميدانيد روشهای ديگری که تنها مخصوص نوع انسان است نيز وجود دارد.

پ.ن: آه! من گاهی اوقات دچار خيالات ميشوم...

۱۳۸۵ آذر ۱۰, جمعه

تحمیدیه یا چیزی در همین مایه ها!

افرادی در کنارم هستند که مستقل از جنسيتشان و جدايی از علاقه شخصی که به ايشان دارم، بسيار با آنها راحتم. طوريکه بدون دغدغه اي از سوء برداشتهای احمقانه از جانب ايشان با آنها رفتار و از آن مهمتر سخن ميگويم. اين آسودگی خاطر تا حد زيادی ناشی از ميزان فهم و درک بالا و شعور تعاملی عالی و البته ناياب آنهاست. و به عقيده من این ویژگیها بسيار شايسته ستايش ميباشد.
نميدانم دليل شکل گيری اين دوستيها و اين روابط چه بوده، ولی هر چه بوده اتفاقی بس فرخنده برای من بوده است.
به داشتن چنين دوستانی به خود افتخار ميکنم و دستشان را صميمانه ميبوسم. ؛)