۱۳۸۷ خرداد ۱۱, شنبه

هایکو-6


گِل بازی در حیاط
تمام روز...
دل تنگ تو شده‌ام

۱۳۸۷ خرداد ۹, پنجشنبه

نمایشگاه آثار نقاشی مرتضی کاتوزیان


موزه هنرهای زیبای سعد آباد

4 خرداد لغایت 1 تیر 1387

تلفن: 6-22282031 (021)

22280617 (021)

۱۳۸۷ خرداد ۵, یکشنبه

نوشته‌ها و خاطره‌ها

در خواندن نوشته‌ها و پست‌های قديمی وبلاگم مجموعه‌ای از لذت‌ها را می‌برم. علاوه بر اينکه کلی خاطره پيش رويم زنده ميشود، کلی نکته پنهانی (البته برای شما) در نظرم می‌آيد که مثلاً هر کدام از اين نوشته‌ها را برای چه نوشتم و اصولاً ايده‌اش از چه حادثه و اتفاقی آمده. ميشود يک چيزی در مايه‌های شئن نزول که فقط خودم می‌دانم. مثلاً بعضی نوشته‌ها از تأثير يک ملاقات يا تجربه همنشينی با اطرافيانم خلق و نوشته شده‌اند. گذشته از اينها با خواندن نوشته‌های قديمی می‌توانم دست به مقايسه بزنم که چقدر فکر و ايده‌هايم تغيير کرده، تا چه حد ديدم نسبت به مسائل عوض شده، يا اينکه متوجه می‌شوم حرفهايی که گذشته نمی‌توانستم بزنم را الان زده‌ام. گاهی خوشحال می‌شوم از اينکه برخی چيزها را گفته‌ام مستقل از اينکه الان می‌توانم همانها را بگويم يا نه، و البته خوشحالم که در کل از نوشتنشان راضی بوده‌ام. يعنی نشده که الان حس کنم کاش آنها را نمی‌نوشتم. خودمانيم گاهی هم از اينکه چه ايده‌های تراز اول و خوبی داشته‌ام حال اساسی و حظ وافر می‌برم. خلاصه اينکه قربان اين همه هوش و زکاوتمان هم می‌رويم! رو که نيست...والا! :دی

۱۳۸۷ خرداد ۳, جمعه

گرگها و مگسها

جامعه گرگ ندارد، مگس دارد.

۱۳۸۷ خرداد ۲, پنجشنبه

امیل دورکیم - بخش چهارم(پایانی)

امور اجتماعی غیرمادی
وجدان جمعی - روح جمعی - امور جاری ِ اجتماعی

همانطور که از پيش رو رفت دورکيم علاقه خود را به يک نظام اخلاقی مشترک نشان می‌دهد. ولی اين علاقه را به طرق مختلف نشان ميدهد و يکی از آنها ارائه مفهوم «وجدان ِ جمعی» است. وی آنرا چنين بيان ميکند: «مجموعه‌ای از عقايد و احساسات ِ مشترکِ حد ِ وسط اعضا جامعه که يک نظام خاصی را می‌سازد که زندگی مخصوص به خود را دارد و می‌توان آنرا وجدان جمعی نامید..."
منطق استدلال او اين است که افزايش تقسيم کار (که نتيجه افزايش تراکم پوياست) علتی برای کاهش و نقصان وجدان جمعی می‌شود. وجدان جمعی در جوامع دارای همبستگی ارگانيک اهميت کمتری دارد و اين جوامع در نتيجه تقسيم کار به هم چسبيده شده‌اند.
در جوامع دارای همبستگی مکانيکی وجدان جمعی کل جامعه را در برميگيرد که اين امر مربوط به شدت آن(ميزان احساس مردم در مورد آن) است(و اشاره به مجازات فردی دارد که بر خلاف وجدان جمعی عمل ميکند) و اين وجدان جمعی کاملاً دارای استحکام، و محتوای آن کاملاً مذهبی است. در جامعه دارای همبستگی ارگانيک، وجدان جمعی نسبت به نوع قبلی بسيار محدود است و شدت آن ناچيز است(وقتی حقوق ترميمی جايگزين حقوق تنبيهی ميشود)، از استحکام کافی برخوردار نيست، و محتوای آن توسط مفهوم «اخلاق فردی» يا توجه به اهميت فرد توصيف ميشود.

دورکيم بعدها ايده «روح جمعی» را جايگزين «وجدان جمعی» ميکند چرا که ايده وجدان جمعی بسيار وسيع و بی‌شکل بود. روح جمعی حالت اختصاصی‌تر وجدان جمعی است. به عبارت ديگر ما ممکن است روح جمعی را بعنوان هنجارها و ارزشهای اجتماعات خاص مانند خانواده بدانيم. مزيت اين مفهوم اين است که به وی اين امکان را داد تا امور اجتماعی غير مادی را بطور ظريف‌تری نسبت به وجدان جمعی بيان کند. با اين ويژگی روح جمعی قابل تقليل به آگاهی فردی نيست. دوره زندگی اين مفهوم طوری است که با دوره زندگی فرد متفاوت است يعنی با آمدن و رفتن افراد روح و جوهری از ارزشها و هنجارها کماکان باقی ميماند لذا مستقل از اگاهی فردی تبيين می‌شود.
دورکيم يک مفهوم اختصاصی و پويای ديگری از امور اجتماعی غير مادی را تحت عنوان «امور اجتماعی جاری اجتماعی» معرفی می‌کند. اين امور اجتماعی غير مادی "دارای همان عينيت و برتری نسبت به فرد است" ولی تشکل مفهوم قبلی را ندارد. و با اينکه نسبت به امور اجتماعی ديگر کمتر واقعی به نظر می‌رسد ولی امور جاری اجتماعی را نيز نسبت به فرد جبری و خارجی می‌داند. همين بس که تغييرات در وجدان جمعی موجب تغييرات در امور جاری اجتماعی ميشود.

پایان

تا اينجا با مبانی جامعه شناسی دورکيمی آشنا شديم. همانطور که ديديم مرکز نظريه دورکيم مفهوم امر اجتماعی است. او بين دو نوع امور اجتماعی مادی و غيرمادی تفاوت قائل شده است. با اينکه امور اجتماعی مادی اغلب حالات تقدم عِلّی را در نظريات او داشتند(مانند تقسيم کار، تراکم پويا، حقوق) ولی مهمترين عوامل نظام فکری او امور اجتماعی غيرمادی مانند وجدانِ جمعی، روحِ جمعی و امور جاری ِ اجتماعی است.
وی با مطالعه بيشتر در امور اجتماعی غيرمادی به تحليل خودش در مورد «خودکشی» رسيد. وی تغييرات در امور اجتماعی غيرمادی را منجر به تغيير در ميزانهای خودکشی می‌دانست. بعد از آن به جنبه ديگر فرهنگ يعنی مذهب پرداخت. ابتدا به مطالعه مذاهب ابتدايی می‌پردازد ولی تا آنجا پيش می‌رود که منشا اصلی مذهب مانند ديگر امور "جمع" است و به مفهوم جوشش جمعی اشاره ميکند. و اين قول مشهور خودش را نتيجه می‌گيرد که مذهب و جامعه در واقع يکی هستند! بعد از آن با مفهوم «آيينهای فردی» سعی در بيان يک نظام اخلاقی جديد بوجود آمده داشت.
مفاهيم اخير مانند خودکشی، مذهب و آيينهای فردی بن‌مايه‌های اساسی تفکر جامعه‌شناسی دورکيم را تشکيل می‌دهند که در اينجا به آنها پرداخته نشده. و در نوشته‌های آينده مطرح خواهند شد.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

امیل دورکیم - بخش سوم

انواع جامعه:

يکی از اصطلاحات در جامعه‌شناسی دورکيمی «تقسيم کار اجتماعی» است. او برای اينکه اين مفهوم از جامعه‌شناسی خود را تبيين کند دو نوع جامعه(ايده‌ال) را از هم جدا کرد. اجتماع اوليه يا سنتی يا قديمی که دارای همبستگی ِ مکانيکی و جامعه جديد با همبستگی ِ ارگانيکی. در جامعه اوليه که همبستگی از نوع مکانيکی بوده ساختار اجتماعی نسبتاً يک شکل و تقسيم کار ناچيزی وجود دارد چرا که افراد در اين جامعه وظايف و مسئوليت‌های مشابهی دارند و علت حفظ اين اجتماع بخاطر اين است که همه افراد همه کاره هستند و به هم پيوستگی افراد بخاطر فعاليتها و مسئوليتهای مشابه آنهاست. از طرفی در جامعه جديد همبستگی آن از نوع ارگانيکی است، که تقسيم کار پيچيده‌تری در آن وجود دارد چرا که افراد با تخصص‌های گوناگون و زيادی وجود دارند. همبستگی ارگانيکی بخاطر تفاوت افراد از يکديگر است. بخاطر همين وظايف متفاوت افرادی برای بقاء نياز به يکديگر دارند و همين امر باعث حفظ جامعه می‌شود. از نظر دورکيم تقسيم کار اجتماعی واقعيت ِ اجتماعی ِ مادی است چرا که الگويی از کنش متقابل در دنيای اجتماعی است، و به ميزان مسئوليت‌ها و تخصص‌های افراد در جامعه بستگی دارد.

دورکيم در توضيح علت تبديل جوامع اوليه به جديد و گذار از همبستگی مکانيکی به ارگانيکی، اصطلاح «تراکمِ پويا» را بکار می‌برد. اين مفهوم به تعداد کنش متقابل آنها با يکديگر اشاره دارد. افزايش جعميت يا افزايش کنش متقابل افراد با هم موجب تغيير از همبستگی مکانيک به ارگانيک می‌شود. چرا که تنازع بيشتری برای بقاء بوجود می‌آيد. خصوصاً وقتی که منابع کمياب شده و در پی آن گروهها، خانواده‌ها که دارای کارکردی هستند با هم برخورد کرده موجب تکميل ساختار اجتماعی می‌گردد و بجای اينکه تضاد ايجاد کنند همزيستی ِ مسالمت‌آميزی را موجب می‌شود.
در حين گذار جامعه‌ی اوليه به جديد حقوق وضع شده بر اين دو جامعه نيز تغيير می‌کند و به زعم وی اين حقوق است که تفاوت ميان همبستگی مکانيک و ارگانيک را می‌رساند. دورکيم معتقد بود که جامعه با همبستگی مکانيکی دارای حقوق است که تفاوت ميان همبستگی مکانيک و ارگانيک را می‌رساند. دورکيم معتقد بود که جامعه با همبستگی مکانيکی دارای حقوق «تنبيهی» است. شباهت افراد در جامعه و اشتراک در اخلاقيات موجب اعتقاد کامل افراد به نظام جامعه شده و تجاوز به اين نظام با تنبيه شديد روبرو می‌شود. در مقابل جامعه با همبستگی ارگانيک دارای حقوق «ترميمی» است. بجای تنبيه شديد بخاطر تجاوز به نظام اخلاقی وادار به جبران يا ترميم اموری بر می‌آيند که آسيب ديده‌اند. چرا که در جامعه با همبستگی ارگانيکی جامعه وسعت و انعطاف بيشتری دارد و يک تکه نبودن آن )نبودن اخلاقيات مشترک( تخلف را جبران‌پذير می‌کند درست عکس جامعه‌ی اوليه با همبستگی مکانيکی. اين تغييرات در حقوق که جز امور اجتماعی مادی است را دورکيم تنها بازتابی از تغييرات در عناصری ميبيند که امور اجتماعی غير مادی مانند اخلاق، وجدان جمعی و ... می‌داند. اصولاً دورکيم جامعه‌شناسی بود که به اخلاقيات توجه داشت چرا که همانطور که پيش‌تر بيان شد تغييرات اين چنينی می‌شود.

بی‌هنجاری:

دورکيم معتقد بود که انسانها برده علايق سير ناشدنی خود هستند و به اين ترتيب در جستجوی لذت خود قرار گرفته‌اند، غافل از اينکه هر لذتی منجر به نيازهای جديد می‌شود. و طغيان اين نيازها موجب اتفاقاتی مانند «خودکشی» می‌شود. خودکشی يکی از مفاهيمی در جامعه‌شناسی دورکيم است که جايگاه ويژه‌ای را داراست.
طغيان نيازهای آدمی در حالتی رخ می‌دهد که دورکيم از آن بعنوان بی‌هنجاری ياد می‌کند. او بسياری از مشکلات زمان خود را ناشی از کاهش قدرت نظام مشترک اخلاقی می‌داند، چرا که معتقد بود که انسانها به يک نظام مشترک اخلاقی احتياج دارند تا آنها را از خارج کنترل کند. به اين ترتيب افراد هنگامی به وضعيت بی‌هنجاری روبرو می‌شوند که نظام اخلاقی مناسبی وجود نداشته باشد، وی معتقد بود وضعيت بی‌هنجاری آسيبی است که با پيدايش هماهنگی ارگانيک بوجود می‌آيد. وقتی که تخصص‌ها پيچيده و افزايش پيدا کنند افراد بی‌هدف و ايزوله می‌شوند. مفهوم بی‌هنجاری هم در تقسيم کار و هم در خودکشی بعنوان يک عامل اساسی نگريسته می‌شود.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۶, دوشنبه

امیل دورکیم - بخش دوم

امور اجتماعی:

همانطور که گفته شد به زعم دورکيم به واقعيت اجتماعی بايد مانند شئ نگريسته شود که نسبت به افراد خارجی و جبری است. اما اين امر اجتماعی چيست؟ در واقع دورکيم بين دو نوع امور اجتماعی ِ مادی و غير مادی فرق قائل می‌شود. امور اجتماعی مادی واضح‌تر از ديگری است چرا که اين امور واقعی و ماهيت مادی دارند، اما از نظر دورکيم در درجه دوم اهميت قرار دارند. همانطور که وی اظهار داشته: «امر اجتماعی گاهی جنبه مادی به خود می‌گيرد و عنصری از دنيای اجتماعی خارجی می‌گردد.» حقوق مثالی از امر ِ اجتماعی ِ مادی است.
اما کار اصلی و برجسته دورکيم و مرکز جامعه‌شناسی وی بر مطالعه و بررسی امور اجتماعی غير ِ مادی متمرکز شده است چيزی که جامعه‌شناسان ِ امروزی هنجارها و ارزشها می‌نماند (که در پست قبلی هم اشاره‌ای به آنها شد) مثال خوبی از امور اجتماعی غير مادی هستند. اما به نظر می‌رسد هنجارها و ارزشها چيزهايی باشند که نه پديده‌هايی خارجی بلکه پديده‌هايی ذهنی هستند و اساساً در حوزه روانشناسی قرار می‌گيرند. دورکيم استدلال می‌کند امور اجتماعی مادی با وضوح بيشتری خارجی و جبری‌اند در حالی که امور اجتماعی غير مادی به روشنی ديگری نيستند و با پذيرفتن ذهنی بودن برخی از پديده‌های اجتماعی آنها را پديده‌های ذهنی‌ای در نظر می‌گيرد که جبری و خارجی هستند و با امور روانی و درونی متفاوتند. و یک جا از امور اجتماعی بعنوان «اذهان فردی که گروه‌ها را به هم متصل می‌نمايد و به موجود هستی می‌دهد و امور روانی فرد را می‌سازد.»

کوششی که وی در سازمان دهی امور اجتماعی در سطح واقعيت اجتماعی نموده است يک راه مناسب برای استخراج امور اجتماعی در آثار و تحليل تفکر او در اين رابطه است.

سطوح اصلی امر اجتماعی در آثار دورکيم شامل موارد زير است:

الف) امور اجتماعی مادی که شامل جامعه، عناصر ساختاری جامعه (مثل کليسا و دولت) و عناصر ريخت‌شناسی جامعه (مثل توزيع جمعيت، پراکندگی مساکن)

ب) امور اجتماعی غير مادی شامل اخلاق، وجدان ِ جمعی، روح جمعی و امور ِ جاری ِ اجتماعی

اين جامعه‌شناس به امور اجتماعی در سطح کلان نگاه کرده به اضافه اينکه جامعه را ترکيبی از امور اجتماعی يا ساختارهای اجتماعی می‌بيند که برای انواع جوامع دارای کارکرد است. و علاوه بر کارکرد ساختارهای اجتماعی، به مطالعه علت آنها هم علاقه‌مند بود. علاوه بر اينها تصور وی از جامعه‌شناسی موجب شد که اين اعتقاد را پيدا کند که امور اجتماعی غير مادی را نمی‌توان بطور مستقيم مطالعه کرد و مطالعه مستقيم آنها را به فلسفه وا گذاشت. برای بررسی اين وقايع توسط جامعه‌شناسان آنها بايد به امور اجتماعی مادی بپردازند چرا که طبيعت تغييرات ِ اجتماعی غير مادی را منعکس می‌کند.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۳, جمعه

امیل دورکیم - بخش اول

اگر چه واژه جامعه‌شناسی پيش از اميل دورکيم (1858 – 1917) جامعه‌شناس فرانسوی ابداع شده بود ولی وی اولين کسی بود که اولين دوره‌ی آموزشی با عنوان جامعه‌شناسی را راه انداخت به همين دليل شايد بتوان وی را به نوعی اولين جامعه‌شناس به معنای امروزی و آکادميک آن در نظر گرفت (در آن زمان به غير از چند نفر که برخی نظرياتشان با جامعه‌شناسی کم و بيش در ارتباط بوده هيچ نظام معينی برای اين حوزه وجود نداشت) و حوزه‌های قوی‌ای وجود داشتند که با اين شاخه از علوم اجتماعی سخت مخالفت می‌کردند مانند فلسفه و روانشناسی، و جامعه‌شناسی را تحت پوشش خود می‌دانستند. به همين دليل دورکيم برای اينکه بتواند نظام مستقل و جداگانه‌ای برای آن دست و پا کند بايد سعی می‌کرد حوزه جامعه‌شناسی را از فلسفه و روانشناسی دور و جدا کند. وی برای جدا کردن جامعه‌شناسی از فلسفه معتقد است که بايد به سمت تحقيقات تجربی رفت. و ديدگاههای افرادی همچون کنت و اسپنسر که خود را جامعه‌شناس می‌دانستند را فلسفی و انتزاعی معرفی می‌کند چرا که به تحقيقات تجربی در دنيای اجتماعی نپرداختند. وی در راستای دور کردن جامعه‌شناسی از فلسفه و معرفی آن بصورت يک نظام جداگانه، موضوع و قلمرو جامعه‌شناسی را امور اجتماعی می‌خواند، وی بيش از هر چيز بخاطر مفهوم امر اجتماعی شناخته شده است. به اعتقاد دورکيم امر اجتماعی، ساختارهای اجتماعی و هنجارهای فرهنگی و ارزشهايی هستند که نسبت به افراد (کنشگر) خارجی و جبری هستند. به زعم وی بايد به امور اجتماعی به مانند شئ نگريسته شود و برای اينکه آنرا بتوان مانند شئ قلمداد کنيم بايد آنها را بصورت تجربی و نه فلسفی و درونی (مانند ايده ها) مطالعه نمود. دورکيم برای جدا کردن جامعه‌شناسی از روانشناسی (که آن هم مانند جامعه‌شناسی ِ دورکيمی تجربی است)، امور اجتماعی را که موضوع جامعه‌شناسی می‌باشد را جبری و خارجی معرفی می‌کند. با وجود جدا کردن جامعه‌شناسی و روانشناسی توسط دورکيم امروزه حقيقتاً نمی‌توان اين دو حوزه را بطور کامل از هم جدا دانست. به هر حال دورکيم توجه کمی به پديده‌های اجتماعی در سطح فردی داشت. و اصولاً معتقد بود عوامل اجتماعی در همه سطوح انسان دخالت دارد و واقيعت اجتماعی، واقيعتی خارج از اراده فرد است.