۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۳, جمعه

امیل دورکیم - بخش اول

اگر چه واژه جامعه‌شناسی پيش از اميل دورکيم (1858 – 1917) جامعه‌شناس فرانسوی ابداع شده بود ولی وی اولين کسی بود که اولين دوره‌ی آموزشی با عنوان جامعه‌شناسی را راه انداخت به همين دليل شايد بتوان وی را به نوعی اولين جامعه‌شناس به معنای امروزی و آکادميک آن در نظر گرفت (در آن زمان به غير از چند نفر که برخی نظرياتشان با جامعه‌شناسی کم و بيش در ارتباط بوده هيچ نظام معينی برای اين حوزه وجود نداشت) و حوزه‌های قوی‌ای وجود داشتند که با اين شاخه از علوم اجتماعی سخت مخالفت می‌کردند مانند فلسفه و روانشناسی، و جامعه‌شناسی را تحت پوشش خود می‌دانستند. به همين دليل دورکيم برای اينکه بتواند نظام مستقل و جداگانه‌ای برای آن دست و پا کند بايد سعی می‌کرد حوزه جامعه‌شناسی را از فلسفه و روانشناسی دور و جدا کند. وی برای جدا کردن جامعه‌شناسی از فلسفه معتقد است که بايد به سمت تحقيقات تجربی رفت. و ديدگاههای افرادی همچون کنت و اسپنسر که خود را جامعه‌شناس می‌دانستند را فلسفی و انتزاعی معرفی می‌کند چرا که به تحقيقات تجربی در دنيای اجتماعی نپرداختند. وی در راستای دور کردن جامعه‌شناسی از فلسفه و معرفی آن بصورت يک نظام جداگانه، موضوع و قلمرو جامعه‌شناسی را امور اجتماعی می‌خواند، وی بيش از هر چيز بخاطر مفهوم امر اجتماعی شناخته شده است. به اعتقاد دورکيم امر اجتماعی، ساختارهای اجتماعی و هنجارهای فرهنگی و ارزشهايی هستند که نسبت به افراد (کنشگر) خارجی و جبری هستند. به زعم وی بايد به امور اجتماعی به مانند شئ نگريسته شود و برای اينکه آنرا بتوان مانند شئ قلمداد کنيم بايد آنها را بصورت تجربی و نه فلسفی و درونی (مانند ايده ها) مطالعه نمود. دورکيم برای جدا کردن جامعه‌شناسی از روانشناسی (که آن هم مانند جامعه‌شناسی ِ دورکيمی تجربی است)، امور اجتماعی را که موضوع جامعه‌شناسی می‌باشد را جبری و خارجی معرفی می‌کند. با وجود جدا کردن جامعه‌شناسی و روانشناسی توسط دورکيم امروزه حقيقتاً نمی‌توان اين دو حوزه را بطور کامل از هم جدا دانست. به هر حال دورکيم توجه کمی به پديده‌های اجتماعی در سطح فردی داشت. و اصولاً معتقد بود عوامل اجتماعی در همه سطوح انسان دخالت دارد و واقيعت اجتماعی، واقيعتی خارج از اراده فرد است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر