امور اجتماعی غیرمادی
وجدان جمعی - روح جمعی - امور جاری ِ اجتماعی
همانطور که از پيش رو رفت دورکيم علاقه خود را به يک نظام اخلاقی مشترک نشان میدهد. ولی اين علاقه را به طرق مختلف نشان ميدهد و يکی از آنها ارائه مفهوم «وجدان ِ جمعی» است. وی آنرا چنين بيان ميکند: «مجموعهای از عقايد و احساسات ِ مشترکِ حد ِ وسط اعضا جامعه که يک نظام خاصی را میسازد که زندگی مخصوص به خود را دارد و میتوان آنرا وجدان جمعی نامید..."
منطق استدلال او اين است که افزايش تقسيم کار (که نتيجه افزايش تراکم پوياست) علتی برای کاهش و نقصان وجدان جمعی میشود. وجدان جمعی در جوامع دارای همبستگی ارگانيک اهميت کمتری دارد و اين جوامع در نتيجه تقسيم کار به هم چسبيده شدهاند.
در جوامع دارای همبستگی مکانيکی وجدان جمعی کل جامعه را در برميگيرد که اين امر مربوط به شدت آن(ميزان احساس مردم در مورد آن) است(و اشاره به مجازات فردی دارد که بر خلاف وجدان جمعی عمل ميکند) و اين وجدان جمعی کاملاً دارای استحکام، و محتوای آن کاملاً مذهبی است. در جامعه دارای همبستگی ارگانيک، وجدان جمعی نسبت به نوع قبلی بسيار محدود است و شدت آن ناچيز است(وقتی حقوق ترميمی جايگزين حقوق تنبيهی ميشود)، از استحکام کافی برخوردار نيست، و محتوای آن توسط مفهوم «اخلاق فردی» يا توجه به اهميت فرد توصيف ميشود.
دورکيم بعدها ايده «روح جمعی» را جايگزين «وجدان جمعی» ميکند چرا که ايده وجدان جمعی بسيار وسيع و بیشکل بود. روح جمعی حالت اختصاصیتر وجدان جمعی است. به عبارت ديگر ما ممکن است روح جمعی را بعنوان هنجارها و ارزشهای اجتماعات خاص مانند خانواده بدانيم. مزيت اين مفهوم اين است که به وی اين امکان را داد تا امور اجتماعی غير مادی را بطور ظريفتری نسبت به وجدان جمعی بيان کند. با اين ويژگی روح جمعی قابل تقليل به آگاهی فردی نيست. دوره زندگی اين مفهوم طوری است که با دوره زندگی فرد متفاوت است يعنی با آمدن و رفتن افراد روح و جوهری از ارزشها و هنجارها کماکان باقی ميماند لذا مستقل از اگاهی فردی تبيين میشود.
دورکيم يک مفهوم اختصاصی و پويای ديگری از امور اجتماعی غير مادی را تحت عنوان «امور اجتماعی جاری اجتماعی» معرفی میکند. اين امور اجتماعی غير مادی "دارای همان عينيت و برتری نسبت به فرد است" ولی تشکل مفهوم قبلی را ندارد. و با اينکه نسبت به امور اجتماعی ديگر کمتر واقعی به نظر میرسد ولی امور جاری اجتماعی را نيز نسبت به فرد جبری و خارجی میداند. همين بس که تغييرات در وجدان جمعی موجب تغييرات در امور جاری اجتماعی ميشود.
پایان
تا اينجا با مبانی جامعه شناسی دورکيمی آشنا شديم. همانطور که ديديم مرکز نظريه دورکيم مفهوم امر اجتماعی است. او بين دو نوع امور اجتماعی مادی و غيرمادی تفاوت قائل شده است. با اينکه امور اجتماعی مادی اغلب حالات تقدم عِلّی را در نظريات او داشتند(مانند تقسيم کار، تراکم پويا، حقوق) ولی مهمترين عوامل نظام فکری او امور اجتماعی غيرمادی مانند وجدانِ جمعی، روحِ جمعی و امور جاری ِ اجتماعی است.
وی با مطالعه بيشتر در امور اجتماعی غيرمادی به تحليل خودش در مورد «خودکشی» رسيد. وی تغييرات در امور اجتماعی غيرمادی را منجر به تغيير در ميزانهای خودکشی میدانست. بعد از آن به جنبه ديگر فرهنگ يعنی مذهب پرداخت. ابتدا به مطالعه مذاهب ابتدايی میپردازد ولی تا آنجا پيش میرود که منشا اصلی مذهب مانند ديگر امور "جمع" است و به مفهوم جوشش جمعی اشاره ميکند. و اين قول مشهور خودش را نتيجه میگيرد که مذهب و جامعه در واقع يکی هستند! بعد از آن با مفهوم «آيينهای فردی» سعی در بيان يک نظام اخلاقی جديد بوجود آمده داشت.
مفاهيم اخير مانند خودکشی، مذهب و آيينهای فردی بنمايههای اساسی تفکر جامعهشناسی دورکيم را تشکيل میدهند که در اينجا به آنها پرداخته نشده. و در نوشتههای آينده مطرح خواهند شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر