۱۳۹۲ مرداد ۴, جمعه

People Are Busy

اینکه کلا آدم مشغولی باشی حتما لازم نیست که مثلا دائم در رفت و آمد باشی یا مثلا از صبح الطلوع تا شب سر کار باشی. یا مثلا دانشجویی باشی که وقت امتحاناتش باشد و دائم در حال درس خواندان باشد. نه خیر اینطور نیست آدمی که هدفی در زندگی دارد و برای رسیدن به آن به جد تلاش میکند و الویت اول زندگیش لااقل تا مدتی مشخص است آدم مشغولی به حساب می آید. الویتی که میداند میتواند به راحتی تحت شعاع چیزهای دیگر اعم از تفریح و کارهای جانبی دیگر قرار گیرد. من در زندگی ام هدفی دارم و باید برای رسیدن به آن تلاش کنم (وظیفه شخصی خودم میدانم) و میدانم که اگر میخواهم با سرعت بیشتری به آن برسم باید از یک سری چیزها دل بکنم در نتیجه من نماینده تمام عیار یک موجود مشغول هستم حتی اگر از بیرون و نگاه دیگران به نظر نرسد. این موجود شاید در مدیریت بحران خوب عمل نکند چرا که اصولا از هر چیز بحران سازی دوری میکند. و وقتی ببیند که چیزی موجب جولوگیری از هدف نهایی اش میشود و دارد موجب درد سر میشود مانند هر آدم مشغول و بیزی دیگر تحت فشار و در نتیجه دچار پنیک هر چند کوچک میشود. البته هنر آن است که مدیریت شهر این بحران های ناخواسته. اما چه میشود کرد که یکجای کار یک موقعی هم ممکن است افسار از دست برود. خلاصه کلام اینکه ما به اندازه کافی مشغولیت و فکر و ذکر داریم تو رو به خدا شما دیگه به مشغولیت های ما اضافه نکنید. و وقتی میگوییم من خیلی مشغول هستم درک کنید!