۱۳۹۳ آذر ۱۳, پنجشنبه

مرگ ِ متن - ۱

برای هرفرد حداقل یک متن وجود دارد که تمام و کمال جذبش بشود. مبهوت کلماتش بشود و همان را بخواند که همیشه میخواسته بخواند با اینکه هرگز نمیدانسته که دقیقا چه چیزی بوده که تمنای خواندنش را داشته. کتابی را شروع  به خواندن میکنی ولی بعد از مدتی کنارش میگذاری. اینکه بگویی جذب کتاب نشدی یک قسمت ِ ماجراست (کتاب خوانهای حرفه ای این مشکل را ندارند) اما قسمت ِ دیگر ماجرا این است که آن متن اصلا مال تو نبوده است. میدانید چه میگویم؟ مثل این میماند که میگویند برای هر زنی حداقل یک مرد مناسبش که باهم خوشبخت شوند آن بیرون است فقط باید پیدایش بکند. برای هر فردی هم یک متنی آن بیرون وجود دارد که خوشبختش میکند فقط باید آنرا پیدا کند. کل ِ ماجرا هم همیشه همین بوده و هست: "بگرد تا پیدایش کنی". چه چیز را؟ هر چیزی را.

نویسنده کیست؟ نویسنده آن خدایی است که میخواهد آن "متن" را تولید کند. این هرس را دارد که خالق آن متن باشد. همان متنی را که دیگران را نشانه بگیرد و خوشبختشان (شاید هم بدبخت) کند. بعضی هایشان میخواهند هر چه بیشتر پیدا کنند آن دیگران را. میخواهند تعداد بیشتری باشند که با متن شان منتهای لذت را میبرند. اما دیگرانی هستند که به فکر آن اقلیت خاص هستند. نمیخواهند همه متنشان "متن" او بشود. فقط آن اقلیت خاص. گاهی اوقات فقط آن یک نفر خاص.

اما کیست که بخواند متن را آنطور که باید؟

من در تمام مدتی که اینجا نوشتم انگار منتظر بوده ام که آن یک نفر متنم را کشف کند و بخواند. هرگز تلاش نکردم که متنم را تبلیغ کنم که شاید آن یک نفر پیدا شود. نمیدانم آن کیست؟ کجاست؟ میتواند هر کسی در هرجایی باشد. حتا ممکن است کسی باشد که فارسی هم بلد نباشد. چقدر غم انگیز که هرگز نخواهم فهمید او کیست و کجاست. متن من هم مانند بسیاری دیگر تنهای تنها بدون اینکه کسی را خوشبخت کرده باشد از این دنیا خواهد رفت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر