۱۳۹۳ تیر ۷, شنبه

وضعیت ترک سیگار

ترک سیگار خوب پیش میرود! حدودا یک ماهی شده است به گمانم. این خیلی مهم است که دائم خودم را با انگیزه نگه دارم. و حالا هم خودمانیم هنوز آنچنان در موقعیت پرخطر قرار نگرفته ام. یعنی وقتهایی که بین سیگاریهای دیگرم و اگر سیگاری باشید میدانید کار سختی است بیخیال شدنش. ولی خب همچنان انگیزه ام بالاست و از این بابت خوشحالم. سعی میکنم دائم به یاد بیاورم و شبیه سازی کنم پشیمانیه بعد از کشیدن اولین نخ را بعد از این همه نکشیدن و این خب بیشتر باعث میشود سیگار نکشم. درست است سیگار کشیدن کار بسیار کولی است (شک نکنید که من لذت میبردم از کشیدنش) اما کنار گذاشتنش کولتر است الان دیگر.

۱۳۹۳ تیر ۳, سه‌شنبه

شورشی و آنارشیست

متاسفانه یا خوشبختانه (ته دلم البته خوشبختانه است گویا) من به راحتی میتوانم رهبر آنارشی بشوم! رهبر اعتراض! مهم نیست به چی و کجا. تقریبا اولین واکنشم نسبت به هر متنی هر فیلمی یا هر ایده ای  یا هر سیستمی از هر نوعش را که بگیری در ابتدا اعتراضی است. برایم همه اینها خیلی احمقانه هستند. تقریبا همه شان مثل سنگ (یا اگر خوش دارید دگم) میمانند و من کاملا اتوماتیک اولین واکنشم مقابله با سفتی و سختی این سنگها و دگم ها قویا اعتراضی است. برای همین هم بخوبی میتوانم رهبر هر جنبش آنارشیستیکی بشوم. امیدوارم با شورش اشتباهاش نگیرد. شورش احمقانه است! شورش به فکر انقلاب و تغییر است این انگیزه را دارد که  یک چیز به چیز دیگر یک سیستم به سیستم دیگر تغییر کند. شورش از دید یک آنارشی هدر دادن وقت و منابع است. تا حالا کدام شورش کاملا عاقبت به خیر شده است؟ آنارشیست معترض به وضع موجود است مستقل از اینکه چه باشد. آنارشیست همیشه در حال گوشزد این موضوع است که ببین دارد یکجای کار میلنگد! همیشه دنبال نقص است که بگوید: "این هم کامل نیست!". بدون اینکه به دنبال کاملیت باشد. بدون اینکه حتی ناراحتش باشد. بدون اینکه قصد جایگزینی داشته باشد. فقط میگوید سیستمی که میشود تکانش داد و لرزید و بعد فرو ریزد چه فایده ای دارد؟ بهتر است هر چه سریعتر فرو ریزد. یک نوع بازیگوشی! هر چقدر یک نظام فکری یا یک سیستم پیشرفت میکند مدیون آنارشی گری آن اقلیت آنارشیست دارد. اما مگر چیزی هم پیشرفت میکند؟ مگر این شورشیان هم می گذارند؟! 

۱۳۹۳ تیر ۲, دوشنبه

افت سطح کاری

یک مرتبه ای از ناامیدی از دیگران است که به احتمال خیلی زیاد خودشان هم نمیدانند که دیگران را دارند ناامید میکنند. یک کاری میکنند که تقریبا همه چیز را یکهو میبرند زیر سوال که باد با خودت فکر میکنی که چطور و چگونه شده است که متوجه نبودی و با طرف نشست و برخاست کردی! درست مثل این میماند که مثلا در حال خواندن یک کتاب فلسفی خوب هستی و بعد میبینی نویسنده اش یک خدا باور است, چقدر حالت گرفته میشود. بدتر وقتی که کتاب هم چندان چنگی به دل نمیزده!

۱۳۹۳ تیر ۱, یکشنبه

عکس یادگاری

چطور میتوان جاه طلب نبود؟ چطور میتوان هر روز صبح سر کار رفت و فکر گرفتن مقام و پست بالاتر را نکرد؟ فکر کار بهتر را نکرد؟ چطور میشود درس خواند و به این فکر نکرد که باید بیشتر آموخت؟ چطور میشود هر روز فکر این را نداشت که جای بهتر زندگی کرد؟ چطور میشود هر لحظه فکر نکرد که چطور میشود پول بیشتر در آورد؟ چطور می شود به چیزی غیر از این جور چیزها فکر کرد؟

۱۳۹۳ خرداد ۲۲, پنجشنبه

گذار

١. باید تصمیمات مهمی بگیرم! اگر میخواهم تا پنج سال آینده سیگار را ترک کنم (حدسی است که خودم میزنم) باید از الان شروع به کم کردن کنم. قبل از ترک کبری باس چند باری ترک صغری کرده باشم تا دیگر بگذرامش کنار. اصلا شدنی هست؟ الکل بدونه سیگار را چه کنم؟

٢. به سلامتم باید بیشتر برسم. کم کاری کرده ام در حفظ جسم و جانم این چند سال. از اینکه روزی مغز دوست داشتنی ام به زیبایی در حال کار باشد ولی بدنم مانع اش بشود به شدت وحشت دارم. دوست ندارم چنین روزی را ببینم.

٣. همچنان معتقدم که از ذهنم بیشتر باید کار بکشم هنوز برای یادگیری و فعالیت خلاق و تولید فکر بسیار جا دارد. هر چند بیشتر گرفتار مطالعات آکادمیک شده ام که باید تعادل را دوباره با مطالعات که قبلا نیمه کاره ولشان کردم برقرار کنم.

٤. دوباره در حال گذار از یک مرحله به مرحله دیگر هستم! دارم از جایی که در آن دو سال  و نیم در ان زندگی کردم میروم. دارم به جایی میروم که قرار است حداقل چهار سال زندگی کنم. خیلی مهم است که اینجا را خوب تمام کنم و آنجا را عالی شروع کنم.

٥. دو روز دیگر تولدم است!

امکانش هست

نه! من هرگز موجود بدبینی نیستم و نبوده ام! فقط خیلی راحت میتوانم تمام امکانات ممکن را و مخصوصا بدترین امکان  را در هر شرایطی تصور کنم. و اگر همان بدترین شد شانه ای بالا میاندازم و میگویم: "بله احتمالش زیاد بود."

۱۳۹۳ خرداد ۱۹, دوشنبه

سایه

بسیار ناامید کننده است وقتی متوجه میشوی کسانی که انتظار نداری ته دلشان چیزی باشد یا فکر میکنی لااقل عقل درست و حسابی دارند و دچار توهم و خود پسندی نیستند به همان مزخرفی دیگران هستند. آن هم به لطف یک دهن لق دیگر که می آید مزخرفات دیگران را تحویل میدهد. چقدر آب زیر کاه! چقدر زیرکانه! چقدر حال به هم زن و ابتدایی و  چیپ. بعدش به خیالت می آید که خب خیلی هم انتظاری نداشته ای از این جماعت.