۱۳۸۹ مرداد ۱, جمعه

حمام آب سرد

بزرگراه امام علی...
خروار خروار ماشین
پر از بوی بوق و صدای گند،
هوای گرم و کثافت ِ بعد از ظهر ِ جمعه ی تهران
یک سفر خانوادگی
آهنگی از مارشال مترز سوم پخش میشود
همه هم انگلیسی بلدند
بزرگراه امام علی (علیه السلام) ...
فحش ِ رکیک راننده تاکسی
عکس ِ آقا
و من به پذیرش از دانشگاهی در آلاسکا می اندیشم...

۱۳۸۹ تیر ۲۶, شنبه

ذکر استادهای ایرانی

حکایت این استادهای دانشگاهی ایران مخصوصاً فنی و مهندسی که به خیال خود کار علمی میکنند و با هزار دک و پز و با آن منم منم کردن ِ همه گیر ِ حال بهم زنشان چهار صفحه ای را که از این ور و آن ور برداشته اند بهم میچسبانند و به اسم یک مقاله بیرون میدهند، حکایت این شانپانزه های تحقیقاتی ست که اگر دیده باشید و خاطرتان باشد گرسنه در یک قفس به حال خودشان رها میکنندشان و توی آن قفس کذایی اهرمی چیزی تعبیه کرده اند که هر بار تحریکش کنی غذا می افتد پایین. حالا این شانپانزه ها به مرور یاد میگیرند(اگر اصلاً یاد بگیرند) هی با آن اهرم ور بروند غذا بیفتد پایین اما اگر یک سیستم دشوارتر مثلاً دو اهرم ویک دکمه طراحی بشود بدون اینکه بفهمند قضیه چیست از گرسنگی همانجا میمیرند آخرش هم نتیجه میشود شانپانزه ها هوشی بالاتر از انسان هشت ساله ندارند. این استادهای احمق هم یک جا را که گیر می آورند هی فشار میدهند هی مقاله چاپ میکنند هیچ کس هم در هیچ جای دنیا مزخرفاتشان را به هیچ جایش که نمیگیرد هیچ تا ابد و دهر هم در همین سطح کیفی مزخرف باقی میمانند و خواهیم ماند.