۱۳۸۶ خرداد ۹, چهارشنبه

لبریز از ...

بر صندلی لمیده ام

موسیقی...

در ژرفای خویش میرقصم

و شادمان

از هر آنچه آنجا میابم...

۱۳۸۶ خرداد ۷, دوشنبه

ملال مثل آرزو

رنج بردن و سختی کشیدن در راه بدست آوردن مطلوب همان اندازه احمقانه است که راضی شدن به غیر آن! اصولا بجای اینکه همواره از خود بپرسیم کدام مطلوبمان است؟ باید با تمسخر پرسید: مطلوب؟ مطلوب دیگر چیست؟ هرگز نمیتوان مطمئن بود چه چیز براستی مناسب حال ماست، پس چرا بیهوده اصرار کنیم؟
مطلوب دانستن همراه است با مرز گذاشتن، محدود کردن، کم کردن. محدوده ای را خواستن، عده ای را خواستن و در اوج خود تنها یکی را خواستن. چه ملال آور! چرا یکی؟ چرا بیشتر نه؟ چرا همه نه؟ چرا هیچ نه؟
پس تو ای که با چشمان خیره در آرزوی چیزی هستی، بیش از این چشمانت را آزار مده. بگذار همه چیز آرزویت باشد و نباشد.

شاید بعدا بیشتر توضیح دادم.

پ.ن: گاهی از دل تعلق این آزادی و سبکی ست که میجوشد...

۱۳۸۶ خرداد ۶, یکشنبه

پنج بازی

آقا ما از این کارا بلد نیستیم به خدا، ولی هر چی باشه س ا ی ه ب ا ن مارو دعوت کرد و اجابت کردن دعوت مهرداد از واجباته. پس بی مقدمه میریم سر بازی:

1. پنج موضوعی که درستیشو عالم و آدم تایید کردن ولی شما همچنان در صحتش تردید دارید.
2. پنج آدمی که تو زندگیتون تاثیرگذار بودن، چه مرده چه زنده.
3. پنج جای دیدنی که هنوز فرصت نشده یه سری اونجاها بزنید.
4. پنج رستورانی که هنوز غذاهاشو امتحان نکردین. ;)
5. پنج آهنگی که براتون یه دنیا خاطره رو زنده میکنه.

منم هر کی اینجارو میخونه دعوت میکنم.

۱۳۸۶ خرداد ۲, چهارشنبه

خندان با رسواگری

در طول زندگی مسائل و موضوعاتی پیش روی هر انسان قرار میگیرد که از جانب وی جدی قلمداد میشوند. موضوعاتی که به عقیده ایشان بیش از هر چیز دیگر اهمیت دارد و پرداختن به آن راهی است برای پی بردن به حقیقت زندگی و کلیدی است برای حل معمای آن. این نوع نگرش یقینا آسان و بدون تحمل سختی نخواهد بود. چه آنکه جدیت بنابه ماهیتش خشک و زننده و موجب افزایش رنج است. و تمرکز هر چه بیشتر به این مسائل همانا و جدی تر شدن آنها همانا.

Robert Rauschenberg Untitled Combine, 1963

ولی به هر جدیتی باید از ته دل خندید! هر جدیتی صرفا به حکم جدی بودنش لایق خنده و تمسخر است. خنده ای جانانه که هر چه بیشتر پایه های آنرا در هم ریزد. این روند نه روندی ویرانگر و نه روندی سازنده بلکه روندیست عملا رسواگر. روندیست که به واسطه آن خیالی و پوچ بودن ذات و ماهیت این مسائل را آشکار میکند. واکنشی است انتقادی که تنها از یک جان سالم و خندان میتوان انتظار داشت. او پس از رسواگریش نیازی به نوسازی و بازسازی آنها نمیبیند. چون نگران از میان رفتن هر آنچه جدی خوانده میشود نیست، نگران بی معنا شدن معنا نیست، نگران فقدان و غیاب نیست. او عملا بی اعتنا و بی خیال است. به یک معنا سطحی است. اهمیتی نمیدهد. همه چیز را رد میکند. به وقتش خود را نیز رد میکند ولی وقت نشناس هم هست. او گاهی تایید میکند. او حتی گاهی جدی میشود... خلاصه آنکه شورش را درمیاورد. تنها نگرانیش این است که آن چمنی که تا لحظاتی دیگر آرام و رها خود را روی آن وِلو میکند خیس نباشد! ;)

۱۳۸۶ اردیبهشت ۲۷, پنجشنبه

سپاسگزاری همچون انتقام

چرا زمانی که به انسانی مخصوصا انسانی نیرومند کمکی میشود، وی سپاسگزاری میکند؟
گمان نمیکنم این به خاطر این باشد که مثلا دین آنرا سفارش کرده یا اینکه دستوری وجود دارد که باید چنین کرد یا اینکه احتمالا انسان طبعا رئوف و قدرشناس است. پس جریان چیست؟
زمانی که فردی نیکوکار کمکی به ما میکند درست مثل این است که به قلمروی ما تجاوز کرده. کمک معمولا یعنی، در کاری که "من" باید انجام دهم و به "من" مربوط است "دیگری" دخالت کند. این یعنی تجاوز به حریم من. پس زمانی که فردی از کمک دیگری سپاسگزاری میکند در واقع قصد جبران دارد، نوعی ملایم از انتقام. چون دوست ندارد تجاوز وی را بی پاسخ گذارد و چون اگر نتواند به این طریق جبران کند، ضعیف به نظر میرسد.
این نکته که "انسانها همانقدر سپاسگزارند که انتقام جو" درست است.

۱۳۸۶ اردیبهشت ۲۶, چهارشنبه

میان پردۀ هشتم - فرزانگی

فرزانگی ام مرا نصیحت میکند دیوانه باشم و ژرف اندیشیم میگوید سطحی باشم.

۱۳۸۶ اردیبهشت ۲۱, جمعه

جاده روستایی

قدرت نهفته در یک جادۀ روستایی وقتی در آن قدم بزنیم متفاوت است با وقتی که از رویش با هواپیما بگذریم. مسافران هواپیما تنها می بینند که چگونه جاده از میان دشت می گذرد و پیش می رود، و چطور مطابق با قوانین حاکم بر زمینهای اطراف تغییر میکند. تنها کسی که روی جاده قدم میزند، از قدرتی که در اختیار آن است با خبر میشود؛ راه برای کسی که از هواپیما به آن نگاه میکند، چیزی بیش از پهنه گسترده نیست، اما کسی که روی آن راه می رود، در هر گردشش، همچون ندای فرمانده ای که سربازان را به پیش فرا می خواند، دوردستها، مناظر زیبا، پهنه ها و دور نماها را احضار میکند.
خیابان یک طرفه - والتر بنیامین -

۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۳, پنجشنبه

آشنا پنداری

هنگامیکه سعد بن ابی وقاص ایران را فتح کرد در مورد کتابها و تالیفات کتابخانه های ایران از عمر کسب تکلیف کرد. عمر به او نوشت: راجع به کتابهایی که گفته ای، اگر در آنها مطالبی موافق کتاب خداست، با وجود قرآن از آنها استغنا حاصل است، و اگر در آنها چیزی برخلاف کتاب خداست، حاجتی به آنها نیست، پس آنها را به آب افکن!

تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی - ذبیح الله صفا - ص34

در سال 84 بیش از دو هزار جلد کتاب فلسفی منتشر شده است. به گزارش مهر، طبق آماری که از سوی خانه کتاب منتشر شده در سال 84 حدود 2313 جلد کتاب فلسفی منتشر شده است. از این آمار چنین مشاهده میشود که نسبت به ده سال گذشته، یعنی سال 74 که فقط 390 جلد کتاب فلسفی منتشر شده، انتشار کتابهای این حوزه رشد چشمگیر داشته.

شرق - 7 شهریور 1385

به گزارش ایبنا کتب فلسفی در رده سوم کتابهای کم تیراژ در سال 85 قرار گرفت. گزارش خانه کتاب از آمار کتابهای چاپ شده در سال گذشته حاکی از آن است که از 2157 عنوان کتابی که در حوزه فلسفه منتشر شده، تنها 870 عنوان چاپ اول بوده.

اعتماد ملی - 28 فروردین 1386

نتیجه: در سال 84، حدود 156 کتاب فلسفی بیشتر از سال 85 چاپ شده بود، در سال 85 هم که 870 کتاب چاپ اول بوده، پس کلا 1026 کتاب مجوز تجدید چاپ نگرفتند. یا همان افکنده شدن در آب!