۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه

همانی که هستی

برای کسی که در کثافت می‌لولد و در حال شپش کشتن است، بی این‌که به فکر چیزهای مهم‌تری باشد، و چاره‌ای برای بهتر زیستن بیابد، راه بر هراکلیتوس می‌بندد و از او سؤال می‌کند که؛ «اندازه‌ی خورشید چقدر است؟» و انتظار دارد که فیلسوف حتما جوابش دهد. شاید هیچ پاسخی مناسب‌تر از این نباشد که فیلسوف می‌دهد: «خورشید به پهنای پای یک انسان است.» برای این‌که چنین فردی متقاعد شود کافی است مانند جانوری بر روی زمین دراز بکشد و پای خود را بلند کند و بین چشمان خودش و خورشید بگیرد، چه در آن صورت دیگر خورشید را نخواهد دید. منطق و عقل برای یک عده بی‌منطق و کم‌خرد ارزشی نمی‌تواند داشته باشد، و به گفته‌ی فیلسوف ما: «خوکان از لجن لذتِ بیشتری می‌برند تا از آب‌های گوارا.»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر