۱۳۹۱ مرداد ۱, یکشنبه

مبتلا به عقلانیت

می‌دانم، می‌دانم، هميشه آدم ِ عاقلی بوده‌ام! ولی بايد اعتراف کنم عقل هيچگاه ارضایم نکرده. اينکه از خودم انتظار داشته باشم خرد بورزم و موجود عاقلی باشم، کمترين، عادی‌ترين و ابتدایی ترین کاری بوده که می‌توانسته‌ام از خودم انتظار داشته باشم و انجامش داده باشمش. هيچگاه از کارهای عاقلانه‌ای که انجام داده‌ام آنقدرها راضی نبوده‌ام و نشده که اساسی حالش را ببرم. به نظرم هميشه در عقلانيت يک چيزی کم بوده است، هميشه يکجای کار می‌لنگیده است. اما من همواره تمام تلاشم را کرده ام که ين کمبود را با چيزی دیگر جبران کنم. چیزی از جنس ديوانگی! هميشه سعی کرده‌ام در کارهايم با چسباندن چيزی جنون اميز اين انباشت ِ وایرانگر عقلانيتم را تحمل پذير کنم. اما هنوز هم خيلی پيش می‌آيد که حالم از اين بهم بخورد که چقدر عاقلم.

گاه و بیگاه از صميم قلب آرزو می‌کنم که ای کاش تو ديوانگی‌های مرا بپذيری و بفهمی. بفهمی که چقدر نياز دارم تا ديوانه باشم تا تو درکم کنی که بايد ديوانه  باشم. همانطور که من سعی می‌کنم عقلانيت ِ تو را بپذيرم و بفهمم. اما هميشه از اينکه دیوانگی هایم مرا زشت و زننده جلوه دهند در هراس بوده‌ام. از اینکه عقلانیتهایت و اساساً وجودت برایم اهمیتی نداشته باشد بر خود لرزیده ام.

دوست من متوجه شدی در چه تنگنايی هستم؟ می‌بينی کجا گير افتاده‌ام؟ وقتی که عقل می‌ورزم برای خودم کم می‌شوم و وقتی که ديوانه‌ام برای تو. میبینی چطور در این دوسویی عذاب آور گرفتارم؟ اما چه میشود کرد.

۳ نظر:

  1. "تو" کیست؟
    اگر دیوانه گی هایت، برای "تو" ای کم ات میکند، همان بهتر که تویی نباشد، خودت باشی و عقلانیت و قلقلک های دیوانگی ات ...

    پاسخحذف
  2. "تو" هرگز شخص خاصى نيست. ديگرانى هستند كه بخواهى نخواهى نگاهت ميكنند و بايد نگاهشان كنى.

    پاسخحذف
  3. هممم ... این روزا بد جوری " بشو آن که هستی " نیچه ، قلقلکم میده ..
    برداشت آزاده دیگه ؟ من میتونم تصور کنم این تو ، کی باشه .. تو یی که تو زندگی من و تو باهم فرق داره ... آرمان گرانه هم نگاه کنیم باز میشه حرف همون نیچه و باید تو رو زمین گذاشت ...
    دیوونگی لازمه ی عقلانیته .. نیست ؟

    پاسخحذف