۱۳۸۵ مرداد ۷, شنبه

در باب اخلاق و آداب معاشرت

ويژگی اخلاقی جالبی در ميان اشراف اصيلتر(و از آن مهمتر: باهوشتر) وجود دارد. اخلاق اين دسته بر خلاف آن دسته از بورژوهايی که مايلند با تقليد منش اشرافی، خود را به آن نزديک نشان دهند(اسنوبها) از آزدی، سادگی، و نو آوری بديعی برخوردار است. اينان چنان به خود و اصالت خود که خاستگاه اخلاق ايشان است باور دارند که نيازی به پيروی از قالبهای کليشه اي رفتاری مورد پذيرش جامعه ندارند. اين رفتارهای بديع، خود الگويی ميشوند برای اسنوبها. گر چه ايشان چنان تقليد بدی ميکنند که رفتارشان به بی تربيتی تعبير ميشود و ذات و ماهيت ايشان را آشکارتر ميکند.
مشابه اين مفهوم را در زندگی امروزی نيز ميبينيم. در مقابل رفتار کليشه اي و کنترل شده و دست به سينه ايستادن حال به هم زن و مؤدب و شمرده سخن گفتن مصنوعی و لبخند بر لب داشتن تهوع آور عده اي، دسته ديگری از نخبگان مشخصاً اصيلتر وجود دارند که نيازی به کنترل رفتار خود نميبينند. رفتار صريح، تند، طعنه آميز و ريشخند زن و گفتار لجام گسيخته و آزادتر، شادتر، و احساسی تر اين عده، نه از ناتوانی ايشان در تقليد از رفتارهای استاندارد و نه در عدم آگاهی ايشان از مقبوليت قراردادی چنين رفتارهايی است، بلکه ريشه در عدم احساس نياز آنان به تقليد از باورهای رايج دارد.

چه باک که چنين رفتارهايی، عده اي ظاهرپرست را خوش نيايد.

پی نوشت 1: بند اول از جلد چهارم از "در جستجوی زمان از دست رفته"(جلد دوم طرف گرمانت) نوشته مارسل پروست است.
پی نوشت 2: قرار بود دير به دير بنويسم، ولی تا اينجا که نشده. به نفع شما.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر