۱۳۸۶ خرداد ۱۴, دوشنبه

در باب فراموشکاری

شاید در نگاه اول فراموشکاری چیزی منفعل و بی کنش به نظر برسد! چیزی ناشی از خمودی و بی مایگی. نوعی ضعف و کمبود یا حتی نوعی بیماری. ولی به نظرم اینطور نیست، چه آنکه به زعم نیچه درست عکس آن است، یعنی چیزی ست زنده و پویا. وی در کتاب تبارشناسی اخلاق چنین میگوید: "فراموشکاری، به خلاف گمان خام اندیشان، نه چیزی ست به سادگی بی کنش که چیزیست کنشگر و بی هیچ کم و کاست آن قوه مثبت سرکوب است ..."

دشمنان خود، بدبیاریها و حتی کارهای بد خود را زود از یاد بردن و نیز تلخی از دست دادنها یا از دست رفتنها، تلخی جداییها و... را فراموش کردن بیش از هر چیز نشانه طبعی ست سالم و پرمایه! طبعی سرشار از قدرتی باز سازنده و سلامت بخش. کسی که میتواند با یک تکان بسیاری از خوره هایی را که جان دیگران را می خورد مثل تمام "چه باید میکردم، ولی نکردم" ها یا معادل آن "چه نباید میکردم، ولی کردم" ها و تمام "چرا اینگونه بودم یا نبودم!" ها را از خود بتکاند. کلکشان را بکند. وی گوارشی بی نقص دارد و آن گوارش بدکاریها و تلخیها. خلاصه او یک کار تمام کن است. اگر از چنین شخصی بپرسند آیا دشنام را پاسخ گفتی؟ آیا از حق نشناسیش رنجور شدی؟ آیا گناهش بخشیدی؟ با بی حوصلگی هر چه تمامتر میگوید: دشنام؟ گناه؟ کدام دشنام و گناه؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر