ببينيد قضيه خيلی ساده است. در واقع ما هيچ احمقی نداريم! چه آنکه احمق فقط کسی است که به اين نام مورد خطاب قرار ميگيرد. کسی که ديگری را احمق خطاب ميکند "احمق" بودن را درک نکرده و حتی تصوری از آن ندارد. او فقط "تفاوت" را ميبيند، حس ميکند، تشخيص میدهد. تفاوتِ خودش با ديگری، منشِ خودش با ديگری، اخلاقِ خودش با ديگری. پس هر بارکه او به کسی ميگويد احمق فقط کودکانه اعتراف میکند که توانسته تفاوت را کشف کند حال کشفِ تفاوت هرگز احمق بودن ِ ديگری را نتيجه نمیدهد، ای بسا اين وسط خود او احمق بوده! به اين ترتيب ميتوان گفت احمقی نداريم. در واقع چيزی/کسی به نام احمق وجود ندارد، پس هیچکس احمق نيست یعنی همه احمقاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر