۱۳۸۷ تیر ۱۷, دوشنبه

کارآموزی و گذر تابستان

تو اين چند روزی که کار آموزی رفتم با ديدن کارگرا و کارمندايی که صبح خيلی زود بايد مسافت خيلی طولانی رو طی کنند تا بيان سر کار و موقع برگشتن اونقدر خسته ن که تو سرويس يا ماشينی که سوار ميشن تا برگردن مست خوابن، يه چيزيو خوب فهمديم و حس کردم! اون اينکه آدم حقيقتا مالک چيزی نيستند، آدم در واقع نه مالک همسرش ميتونه باشه نه مالک چيزايی که داره! تنها چيزی که آدم واقعاً ميتونه مالکش باشه کارشه! که اونم در اکثر موارد امکان پذير نيست!

پ.ن: این روزا اگه زیاد نمینویسم بخاطر اینه که وقت نمیکنم. از سه چهار ماه پیش برا تابستون انقدر کار و برنامه ریختم رو سرم که سرم گرم باشه یاد خیلی چیزا نیفتم!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر