۱۳۸۸ فروردین ۲۵, سه‌شنبه

نوستالژیای موزیکال

اولین مواجهه‌ام با موسیقی ِ کلاسیک تقریباً بر می‌گردد به هشت یا نه سال پیش. یک جورهایی حتی میشود گفت که اولین مواجهه‌ی جدی‌ام با موسیقی هم همان سالها بود. آن وقتها قطعاتی که گوش میکردم شامل پنج سمفونی از بتهوون، سوئیت سمفونیک شهرزاد اثر کُرساکُف، چند قطعه‌ی کوتاه از باخ و موتزارت و چند والتز از یوهان اشتراوس دوم و سوئیتهای چایکوفسکی بود که همه را از مرکز موسیقی بتهوون میخریدم. قطعات فوق‌العاده زیبایی که در مجموع تا آنجا که یادم می‌آید به هفت یا هشت نوار کاست می‌رسیدند... نمیدانم چرا وقتی همین چند لحظه پیش مینوشتم "قطعاتی" از فلانی، عمیقاً میخواستم بجای "قطعه" از کلمه‌ی "صفحه" استفاده کنم و مثلاً بنویسم: "صفحاتی از بتهوون". حس نوستالژیک غریبی که برای منی که در عمرم صفحه‌ی گرامافون را فقط در موزه دیده وادارم میکرد بنویسم "...و چند صفحه از یوهان اشتراوس". زیبا نیست؟ جوشش حس ِ دلتنگی و نوستالژیک ِ شبیه‌سازی شده و غیر واقعی‌ای که در موجودی سراسر بیگانه از گذشته‌ و سابقه‌ی آن کلمه، آن چیز؛ و همینطور نحوه‌ی استعمال آن در روزگاری که احتمالاً به پدربزرگهای ما میرسد حقیقتاً حس بدیع و نابی میتواند باشد!

حالا که اینجا اینها را مینویسم میدانم که این نوستالژیک ِ از-ناکجا-آمده ریشه‌هایی در همان سالهای دور که نه، در قطعات(صفحات) آن سالها دارد. همانهایی که با وجود تجربه کردن شاید هزار قطعه‌ی زیبای دیگر از آن زمان تا کنون، بیشتر از هر قطعه‌ی دیگر دوستشان دارم. برای من قطعه‌ی ضبط شده روی کاست یا روی فایلی صوتی که رنگ گذر زمان را به خود گرفته باشد میشود "صفحه‌ای" که مدتهاست در گوشه‌ای انتظار آن را میکشد که دلم برایش تنگ شود و یکبار دیگر در گرامافون وجودم پخش شود. حال میخواهد در قالب فایلی صوتی باشد یا میخواهد همان کاستهای قدیمی ِ فروشگاه بتهوون باشد.

پ.ن: به انتخاب، موومان پنجم و آخر سمفونی ششم - سمفونی روستایی - بتهوون رو اینجا گوش کنید. بدون ریا دقیقه‌ی پنجم این موومان یکی از زیباترین دقیقه‌های تاربخ موسیقی بوده.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر