۱۳۸۵ اسفند ۷, دوشنبه

سخن هفتم

اول - مهرداد با لبخند گفت: "آره! ولی نگفتنش از گفتنش سخت تره."
دوم - به جواد ميگفتم: "آقا 50 تومان با اعمال شاقه، خب نظرت چيه؟" کلی خنديديم.
سوم - فريد ميگفت: "ميدونی چيه، شايدم جايگاه اصليشونو پيدا ميکنن..." نميدونم خداييش.
چهارم - سهند درباره يه جور استقلال عاطفی حرف ميزد. تا اونجا که من دستگيرم شد يه چيزی تو همون مايه های عزت نفس و از اين جور چيزا بود. حرفشو قبول داشتم.
پنجم - مجتبی جواب داد: "نه سامی، تو ميگی ولی دلت نمياد." گفتم:"نه اتفاقاً مياد."
ششم - ول کنين تو رو خدا، اين حرفا کدومه...!
هفتم - [...]

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر