دین و مذهب همیشه نگاهی مشکوک به علم و روش علمی داشتهاند. با اینکه شاید به نظر برسد که مثلا آیههای قرآنی یا سخنان بزرگان ِ دین تکلیف دین و علم را بوضوح روشن کرده باشند - نمونهاش همهی آن مزخرفاتی که در کتاب معارف اسلامی دبیرستان به خوردمان دادند - اما همیشه علم موجب ترس و وحشت دین و کِساد شدن کار و کاسبی دین مداری شده طوریکه بزرگترین ملحدین هر زمانه دانشمند و علم پژوه بودهاند.
کارکرد علم بر مبنای پژوهش و تحقیق استوار است. یعنی سعی در پیدا کردن دلیل برای هر پدیدهای. اما چیزی که باعث نگرانی دین از روش علمی میشود نتیجهی این سعی و تلاش یعنی ایجاد روحیهی «چرا گویی» و «جسارت» ایجاد شده در یک انسان اهل علم است که باعث میشود پا به دیگر حوزهها بگذارد و سعی کند آنها را هم «علمی» کند. در واقع علم گرایی روندیست که میل اصلی آن حل کردن همه چیز در خود است؛ و چیزی که در این جریان جای نگیرد خرافه و مشتی توهم و مزخرفات است، و دین بعنوان حوزهای که بارها و بارها در تعالیمش به جایی میرسد که میگوید: «بسه دیگه فضولی نکن، به تو این چیزا نیومده!» و مانع هر گونه تحقیق و علت جویی شده دقیقاً معارض با علم و روش علمی است. نیچه اساس هر دین را همین میداند: میخوای بخواه میخوای نخواه، فقط بعداً حالتو گرفتیم نگی نگفتیا... اسمشم میگذارد بیعقلی نامیرا.
گفتیم علم سعی میکند هر چیزی را در خود حل کند. که اگر چیزی هم حل نشود اصلاً چیز به حساب نمیآید. پس دین این وسط چکار کند تا زنده بماند؟ اگر هم جزئی از علم شود که اصلاً اساسش زیر سوال میرود. کاری که میکند البته کاریست روشن و برآمده از ذات و ماهیت خودش. یعنی اینکه سعی کند علم را دینی کند! کاری که جمهوری اسلامی انجام میدهد. همیشه مسئله «ایمان» در روحیه علمی مطرح میشود و آنرا لازمه داشتن چنین روحیهای معرفی میکنند. مثلاً میگویند: "جوانان با داشتن ایمان توانستند فلان رتبهی مسخره را در فلان مسابقات احمقانه کسب کنند" یا اینکه: "دانشمندان با توکل بر خدا و اتکای به او توانستند به چرخه کامل سوخت هستهای برسند." ( خدا حفظشان کناد ) از این مثالها زیاد است. این وسط چه اتفاقی میافتد؟
سردمداران جمهوری اسلامی ( که مایلم آنرا مساوی دین بگیرم ) از یک کلک قدیمی استفاده میکنند. ضرب المثلی هست که میگه:
"If anyone trying to kill you, you kill him first" یعنی قبل از اینکه علم بیاید و برای دین خطرناک شود، میآیند علم را دینی و اخلاقی میکنند. این کَلک قدیمی همان مصادره به مطلوب در لباسی مبدل است و آن راست و درست گرفتن دین ( بدون چون و چرا ) و پس از آن تایید علم بواسطه فرض ِ درستی ِ دین. و فوقش اینکه بگویند: علم بدون دین که علم نیست! البته این حرف چِرت است و دین اینرا خوب میداند، چه گاهی میبینیم چطور با تلاشی مذبوحانه سعی میکنند بزرگانی چون زکریای رازی، بوعلی سینا، نیوتن و ... را افرادی اهل دین معرفی کنند. ولی آنها اهل دین نبودند! ضد ِآن هم نبودن! آنها دین را اصلاً به هیچ جایشان نمیگرفتند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر