چطور یک آرامگاه مشکل ساز میشود
تبليغات به عنوان يکی از عوامل برای حفظ و بقای هر حکومتی، مجموعهای از نشانهها، نمادها و اسطورههاست که حامل معانیایست که توسط حکومت ساخته شدهاند. معانیای که حکومت برای روی کار آمدن توانسته آنها را بر ديگر معانی و ايدولوئوژیهای دیگر برتری دهد. اين تبليغات دقيقاً روی آن دسته از مفاهيم انگشت میگذارد که احتمال فراموشی آنها زياد است و از آنجا که بشر ذاتاً فراموشکار است، اين دم و دستگاه ِ تبليغ بر ضد فراموشکاری بشر عمل میکنند. مخصوصاً حکومتی مانند جمهوری اسلامی که تماماً ارزشی و دينی بوده و تولدش با انبوهی از تبليغات و شعارهای اخلاقی و دينی همراه بود. بزرگترين ضربهای که میتوان به حکومت وارد کرد حمله به نظام نشانههای آن و کارکردهای آنها است! چرا که اگر هويت نشانه از دست برود به طور مستقيم مرجع و منبع آن يعنی نظام فکری ِ حکومت زير سؤال رفته و رو به ابطال میرود. اين روند میتواند «انقلابی» باشد يا فقط روندی «اصلاح» کننده داشته باشد. به هر حال هرچه نشانهها با شدّت و حِدّت بيشتری بیهويت شوند تغييرات انقلابیتر خواهد بود. انقلاب اسلامی هم که دقيقاً با دگرگونی نشانهها و ارزشها همراه بود همين وضعيت را دارد. حالا فرض کنيد حکومت ایران چه تلاش بیوقفهای برای فراموش نشدن اين معيارها و ارزشها انجام ميدهد.
اگر دستاوردهای خمينی را به عنوان نماينده بیچون و چرای تمام ارزشها و معيارهای جديد که در قالب جمهوری اسلامی ریخته شده است، در نظر بگيريم ( که حقيقتا هم همینطور است )، میتوان اين نتيجه را گرفت که مهمترين و بيشترين تبليغ روی او انجام ميشود و از طرفی مخالفان هم بيشترين حمله را به او و هر چيز ِ مربوط به او ميکنند. يک صورت بندی اين است که مثلاً جريان اصلی حکومت به بر حق بودن بیچون و چرای خمينی تأکيد دارد، و از طرفی جريانی که تمايل به اصلاح دارد سعی ميکند خوانشی متفاوت از خمينی را ارائه دهد و در آخر جريانهای راديکال داخل و بیشتر خارج کشور که عمدتاً خواستار اصلاحات کلی و دگرگونی در دم و دستگاه حکومتی هستند همه به نوعی خمينی را رد ميکنند. چیزی که به اسم «گذار از خمینی» در بین برخی محافل داخلی مطرح شده همین است که به شدت هم از طرف حکومت مورد حمله وسرکوب قرار گرفته است.
البته در اين که برای هر نوع تغيير چه ملايم چه انقلابی اول از همه بايد ساختارهای فکری و اعتقادی عوض شود شکی نيست. و همانطور که در بالا گفته شد تلاش اصلی بر نقد فکری و ايوئولوژیکی ِ روندی است که مايلم آنرا «خمينی سازی» بنامم متمرکز است. ولی تمام آنچه که به خمينی سازی مربوط است فکری نیست و جنبه تئوريک ندارد! مثلاً عکس خمينی که در تمام رستورانها هم ديده ميشود را در نظر بگیرید! این عکسها همه نوعی تبليغ هستند و از اين نشانهها همه جا وجود دارد و ما در زندگی روزمره بارها با آنها مواجه میشویم. از عکس خمينی در اول ِ کتابهای ِ درسی گرفته تا بصورت تابلو در مغازهها و دانشگاهها. نام گذاری خيابانها، ميدانها، تفريح گاهها، فرودگاهها، بندرگاهها، حوزههای نفتی همه و همه به نام خمينی همه و همه در زير جریان خمينی سازی قرار گرفتهاند. و هر کدام از اينها يادآور همان فرهنگ خاص جمهوری اسلامی و انقلابی است. البته تمام اين مثلهايی که زده شد چيزهايی هستند که به راحتی بعد از پايان حيات فکری و عقيدتی ِ حکومت جمهوری اسلامی قابل تغيير بوده و مشکلی ايجاد نمیکنند. همين حالا هم ميتوان ديد که خيلی از خيابانها که بعد از زمان شاه اسمشان تغيير کرده هنوز هم با همان نامهای قديمی ِ خود توسط مردم شناخته ميشود. و اين نشان میدهد که با اينکه هدف از تغيير اسمها همان تبليغ بوده ولی چندان اثر گذار هم نيستند. اما نشانهها و نمادهای خيلی قویتری هم وجود دارد! نشانهای که قطعاً در دورههای حکومتی آينده دردِ-سر-ساز خواهد بود. و آن «مرقد امام» است!
مرقد امام را از دو جهت میتوان مورد بررسی قرار داد. يکی اينکه چنين بنايی(نشانه) را نميتوان به راحتی از ميان برداشت ( به هر حال محل دفن یک انسان است ) و اين نتيجه میدهد نشانهی بزرگی از جمهوری اسلامی به هر حال در دورههای بعدی به يادگار خواهد ماند. مخصوصاً ميتواند جايی مشکل ساز باشد که حکومتی کاملاً در نقطهی مقابل جمهوری اسلامی روی کار آيد. الان هم خيلی راحت میتوان ديد که همين جمهوری اسلامی چه مشکلاتی با نشانههايی همچون آرامگاه کوروش، پرسپوليس، سالن تئاتر شهر، موزه هنرهای معاصر،... دارد. و هميشه شاهد تعارض به اين نمادها و نشانهها هستيم. (حفاریهای جنب تاتر شهر را بخاطر بياوريد)
چيز ديگری که کمک میکند مرقد امام به عنوان يک نماد و نشانه غير قابل انکار، پايدار و ماندگار تبديل شود، موقعيت جغرافيايی آن نسبت به شهر تهران است. مرقد نسبت به شهر را ميتوان درست نسبت ِ «غريبه» به يک گروه و اجتماع در معنای زيملی آن دانست. يعنی درست در جايی قرار دارد که نه خارج شهر است و نه کامل داخل آن. درست مانند غريبه يا «بيگانه» در سنخ ِ اصطلاح شناسی ِ زيمل که نه بطور کامل عضو گروه و نه خارج از آن قرار دارد. مرقد متعلق به شهر نيست برای همین مشمول قوانين شهری نمیشود يعنی مثلاً نمیتوان به بهانهی تعريض خيابان يا ترميم بافت شهری يا از اين قبيل دلايل و قوانين ِ شهری آنرا تخريب کرد يا به نوعی به آن دست درازی کرد. درست مانند بيگانه که با فاصلهای که از گروه دارد تعهد چندانی به گرايشها و عناصر سازنده گروه ندارد. زيمل میگويد «بيگانه کسی نيست که مثلاً امروز بيايد و فردا برود بلکه درست کسی است که امروز میآيد و اتفاقاً فردا میماند.» مرقد امام هم آمده تا بماند! احتمالاً در روندی به نام «خمينی زدايی» بزرگترين مشکل گلدستههای مرقد امام باشند نه متن سخنرانی امام در بهشت زهرا!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر