۱۳۸۷ شهریور ۱, جمعه

وضعیت دلزدگی

مواقعی هست که در رفتار و برخوردهایم مجبورم به شدت جلوی خودم را بگیرم! تمام تلاشم را می­کنم تا احساساتم را کنترل کنم و کاری نکنم که طرف مقابلم - که در اینجا بعضی از دوستانم مورد نظرم هست - رنجیده شود، ولی گاهی موفق نمیشوم. مشکل من آنجاییست که مدتها نتوانستم باور کنم در بین هم سن و سالهای خودم کودک واری نه اینکه به حکم شوخی و صرفا نوعی مسخره بازی باشد بلکه کاملا هم جدی و ریشه­ای و باور نکردنی وجود دارد. بدی­اش البته اینجاست که در انبوهی از نشانه­های بلوغ چه فکری و چه غیر آن نوعی کودکی یا بهتر است بگویم هیجان کودکی جوهره­ی اصلی رفتارشان میشود. و فرض کنید من این وسط گیر می­افتم که چگونه و چطور برخورد کنم! باید جدی باشم یا نباشم! اینکه الان طرف مقابلم در فاز کودکی­اش است یا نه! و اصلا شاید ایراد از من باشد. این قضیه و اینگونه رفتارها در دوستان نزدیکم و سردرگم شدن خودم اخیراً آزارم می­دهد. ناراضی از خودم و دلزده از آنها میشوم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر