یک پاسخ فوری و سراسیمه و با حالتی متعجبانه که پاسخ دهنده بخاطر پرسیدن این سوال خاص به خود میگیرد میتواند این باشد که: "خب، معلومه که فنی جای خوبیه! این چه حرفیه که میزنی؟" و میدانید اگر سوال به نحو دیگری مثلاً اینطور: "آیا فنی جای خوبی است؟" مطرح میشد احتمالا شاهد آن حالت متعجبانه در فرد پاسخ دهنده به این سوال نبودیم. به نظر میرسد سوال اول چیزی را فرض میگیرد و به پرسش میکشد که غیر طبیعیست. این پرسش یقیناً پرسشی تعجب آور است. پرسش "آیا فنی جای بدی است؟" نشان میدهد لااقل عدهی «احتمالاً» قابل ملاحظهای معتقدند فنی جای خوبی نیست و حالا وقتی در مقابل عموم که «احتمالاً» مطمئن هستند دانشگاهی به خوبی فنی وجود ندارد پرسیده شود، برایشان تعجب آور و معنایی جز دیوانگی سوال کننده ندارد مخصوصاً اگر سوال کننده خودش هم دانشجوی فنی باشد! نکته دیگر البته این است که منظور از بد بودن فنی چیست؟ و چه میشد اگر بجایش میپرسیدیم "آیا فنی جای خوبی نیست؟" در هر صورت این سوال به همین شکل سر جایش باقی میماند و با اینکه سوال دوم بیشتر به تیتر یک نوشته از این نوعی که این پست به آن میپردازد، میآید ترجیح بر این است سوال به همان شکل نوع اول باقی بماند. چرا که این سوال عمداً دوست دارد احساسات خواننده را برانگیزد!
جدای از تمام گزارههای مفید و ویتگنشتاینی فوق، بهتر است به واضح نمودن هر چه بیشتر این پرسش بپردازم و سعی کنیم بفهمیم ماجرای بد بودن فنی از کجا دارد آب میخورد و اینکه اصلاً چیز ناخوشایندی - بهتر است از این پس از «ناخوشایند» به جای «بد» استفاده کنیم - وجود دارد یا نه؟ اینکه میگویم بهتر است دیگر از واژهی «بد» استفاده نکنیم به این دلیل ساده است که فنی به هر حال دانشگاه است! و از قضا دانشگاه معتبری هم هست و این یعنی در حد وظایف مشخص ِ یک دانشگاه دارد خوب عمل میکند و مراد از «بد بودن» جدای از اهداف تحریک کنندهاش فقط نشان از به پرسش کشیدن جنبه منفی و ناخوشایند موضوع دارد. که البته واضح است جواب این پرسش وابستگی شدیدی به مخاطب دارد. اما من دقیقاً با آن دسته از افراد کار دارم که در وبلاگها و یا مکالمات دوستانهشان میتوان در مجموع نارضایتی و گِلهگی از دانشکده فنی را دید!
اولاً به نظر نمیرسد فنی در وجه پوئتیکش چیزی پایینتر و نازیباتر از دیگر دانشگاهها باشد. مثلاً آن آجرهای قرمز رنگ و مسخرهی دانشگاه غربی را بر نمای ساختمانش ندارد یا دوری و پرتی دانشگاه شرقی و همینطور هرگز در-هم- و-بر-همی ِ دانشگاه مرکزی را هم ندارد.[1] حتی فنی به گواه شاهدان داخلی و خارجیاش خیلی هم دلفریب و شهوت انگیز است و این نکتهایست مهم! احتمالاً چیزی که ما دنبالش هستیم نه در کالبد فنی که باید در روح آن یعنی آدمهایش جست. اینکه ناخوشایندی و نارضایتی دیگران از فنی به خاطر آدمها و دیگر دانشجویانش در تمامیتی مستقل از فنی بودنشان باشد چندان درست یه نظر نمیآید. چرا که گرد آمدن این افراد کنار هم یک حادثه و اتفاق بوده همچون دیگر حوادث! مگر چند درصد افرادی که به فنی آمدهاند مستقل از رقمهای رتبهشان اینجا آمدهاند؟ چند نفر بودهاند که عشق فنی داشتهاند؟؟! پس باید چیزی باشد که وقتی دانشجویی وارد فنی و فقط فنی میشود گرفتار آن میشود. یعنی فنی کارکردی فراتر از وظیفهی عادی و طبیعیاش بعنوان دانشگاه و محل تحصیل دارد، نوعی «جَو» که فقط مختص فنی ست و مثلاً با جو دانشگاهی دیگر فرق دارد. و باید بگویم این «بد بودن» صرفاً از وجود چنین جَوی نشئت نمیگرد بلکه تا حد زیادی هم به «جو پذیری» و «جو گرفتگی» دانشجوهایش بستگی دارد. امکانات و شرایط ورودی ِ فرد به دانشگاه خیلی در این جو گیر شدن یا نشدن دخالت دارد. مثلاً من به عنوان کسی که بیش از نصف دوستان نزدیک دبیرستانیم همراهم وارد فنی شدهاند تا حدود زیادی از سنگینی ِ وارد شدن به محیطی جدید و منحصر به فرد مانند دانشگاه در امان بودهام. و حالا فرض کنید یک نفر تک و تنها پا به فنی بگذارد. یعنی از آن انبوهی ِ دوستان دبیرستانی خبری نباشد. و مجبور باشد تنهایی با این محیط جدید روبرو شود. دیگر جمع نیرومند دوستان نزدیک دبیرستانی نیستند تا این امکان را بدهند که گرفتار ِ جو ِ فنی شدن به تعویق بیفتد و نتیجه آنکه جذب فرهنگ فنی میشود. فرهنگ و جوی که در ظاهر بسیار هم جذاب به نظر میرسد.
پس اگر مشکلی هست به فرد هم تا حد زیادی بستگی دارد. اما چیز دیگر و مهمتر یقینا همان جو حاکم بر فنی ست. جوی که از مدتها پیش در فنی وجود داشته. طوری که از چارچوب تاریخی خود فراتر رفته و چیزی میشود از جنس اسطوره. این جو که از زمان پدرانمان بوده چیزی نیست جز «غرور فنی بودن»!
«غرور ِ رشته مهندسی خواندن» هم از همین نوع است اما دانشجویان دانشکده فنی در سطحی بالاتر و افزونتر مغروراند. چرا که فنی تنها بخشی از دانشگاه تهران است. و دانشگاه تهران دانشکدههای دیگری مثل علوم و حقوق هم دارد و فنیها بین همدانشگاهیهای خود بین همخوابگاهیهای خود مغرورند. در صورتی که مثلاً دانشجویان دیگر دانشگاهها که فقط مهندسیست فاقد چنین روحیهای هستند. پیامدهای این نوع غرور البته در دانشجویانش واضح است. حتی اگر در محیط کار هم بروید جو فنی بودن یا مثلاً فلان جایی بودن با همین کیفیت حال بهم زنش وجود دارد. ولی موضوع فنی از یک نظر خاص است و آن اینکه با تمام دلفریبی و امکاناتش با نهایت منحصر به فردیش و اصالتش، از درون سرشار از غرور است!
اما حاملان این غرور در فنی چه کسانی هستند؟ درست همانهایی که مثل من و دوستانشان گلهای به دانشگاه سرازیر می شوند! چرا که پدیدهی فرهنگی شدن (همان جو گیر شدن) در همه جا گریز نا پذیراست. این وسط نگاه انتقادی افراد اهمیت دارد. یک نفر که با خیال راحت در جمع دوستان قدیمی وارد دانشگاه میشود از بیاعتنایی بیشتری نسبت به کسی که تک و تنها پا به فنی گذاشته برخوردار است. آن تک نفر همواره نگاهی انتقادیتر خواهد داشت چرا که او تنهاست، دلهره غرق شدن در فضایی دارد که تا غرقش نشوی نمی فهمی چیست. باید دائم حواسش باشد که فلانی به درد دوستی میخورد یا نه؟! آیا باید به فلانی اعتماد کند یا نکند؟! ولی ناگزیر او هم بالاخره غرق این فرهنگ میشود خودش هم تبدیل به یک آدم مغرور حال بهم زن میشود درست مثل ما با این تفاوت که او حالش از ما بهم میخورد!
[1] منظور از دانشگاه غربی، شرقی و مرکزی به ترتیب شریف، علم و صنعت و امیرکبیر است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر