۱۳۸۶ فروردین ۵, یکشنبه

بطری وسط خیابون

یک:
موضوعاتی هستند که گاهی اوقات بهشون فکر ميکنيم. هميشه هم دست خودمون نيست، مجبور ميشيم چون یهو خودشونو نشون میدن. مسائلی که به خيالمون خيلی مهم اند در واقع مهمترين مسائلی هستند که بايد حل بشن مثل زندگی و هدفش، خدا، مرگ و غیره. دنبال پاسخ ميگرديم. هر چقدر هم که باعث اذيتمون بشن بازم با يه جور حس مازوخيستی دنبالشون ميريم چون احتمالاً حس ميکنيم به نفعمونه، حداقلش اينه که ميخوايم از شرشون خلاص شيم.

دو:
تو کوچه و خيابون که راه ميرم بعضی وقتا يه بطری نوشابه جلو پام سبز ميشه. اغلب ميشوتمشون البته چون هنوز اونقدرها هم بی فرهنگ نشدم يه جوری ميشوتم که از وسط راه برن يه گوشه پيش بقيه آشغالا. انواع متنوعی از بطری نوشابه با شکلهای مختلف که اگه برچسب روشون هنوز مونده باشه ميشه فهميد کدوم کمپانی پرشون کرده. بطريهايی که قبلاً تو يه مغازه پر نوشابه بودن ولی حالا خالی و مچاله شده کف خيابون افتادن، بدون هيچ اهميتی.

سه:
در جستجوی حقيقتيم؟ نيچه ميگه شايد ولی ميگه احتمالاً يه چيز کلی تری بايد باشه، يه رانه. اسمشو ميذاره اراده معطوف به قدرت. ما دنبال حقيقتيم چون ذاتاً دنبال کسب قدرتيم و رسيدن به حقيقت باعث بيشتر شدن قدرتمون ميشه، خيلی بيشتر! برا همينم سراغ مسائل بند اول ميريم. ولی به عقيده نيچه خيلی وقتا داريم بيراهه ميريم. چرا هدف زندگی انقدر اهميت داره؟ چرا خودمونو برای فهميدنشون عذاب بديم؟ حواسمون باشه نکنه همين مسائل اشکال داشته باشن؟ نکنه همشون ساخته پرداخته خودمون باشن؟ اول ميسازيمشون بعد که يادمون رفت که خودمون بوديم ساختيمشون ميريم دنبالشون، خنده داره.

چهار:
منم به اين مزخرفات فکر کردم. در کل مزايايی هم برام داشتن، حداقل باعث تفريحم شدن. با اين همه هيچ وقت نفهمیدم که چرا بايد اهميت اينا بيشتر از اون بطری وسط خيابون باشه. برا همينم هر موقع جلوم سبز ميشن شوتشون ميکنم، البته چون هنوز اونقدرا هم بی فرهنگ نشدم ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر