۱۳۸۶ مهر ۳, سه‌شنبه

یک صورت‌بندی

یک دسته از افراد جامعه هستند که جز بودن کار دیگری نمی‌کنند! آنها هستند، فقط هستند نه بیشتر. خصوصیت اینها این است که بقیه برایشان همه چیز را تدارک دیده‌اند. دیگران بجایشان فکر می‌کنند. اصلاً نه نیازی می‌بینند و نه بلدند که خودشان دست به کار بشوند. وقتی دیگران برایشان فکر کرده‌اند چرا خودشان را اذیت کنند و دست به کار چنین سختی بزنند، چون فکر کردن حقیقتاً برایشان سخت است. امممم...کسی که جز این دسته است یک «عوضی» است.

دسته دیگری هستند که فکر می‌کنند. اجازه نداده‌اند دیگران بجایشان اینکار را کنند. خودشان جسارت کرده‌اند و به قول کانت به تقصیر خود جرئت کرده‌اند از نو فکر کنند. ولی در ضمنی که دنبال جوابند، یا به آنها نمی‌رسند و رنج می‌برند و یا برای خودشان چیزی می‌سازند و سَمبل می‌کنند و خودشان را گول می‌زنند. اینها «احمق» هستند.

و اما آخرین دسته کسانی هستند که فکر کرده‌اند، سوال پرسیده‌اند و وقتی خیلی از سوالات را اساساً مسخره و بی‌جواب دیدند و با اینکه در راه رسیدن به پاسخ رنج کشیده‌اند ولی خودشان را فریب نداده‌اند. اینها مسائل را به گوشه‌ای پرت کرده‌اند و اصلاً به قول ویتگنشتاین بجای اینکه آنها را حل کنند آنها را «منحل» کرده‌اند. اینها شباهتی ظاهری با دسته‌ی اول دارند. فرق اساسی‌شان این است که این دسته بعد از تحقیق به اساساً اشتباه بودن ِ خیلی از مسائل پی برده‌اند و به همین دلیل به آنها بی‌اعتنایند. در صورتیکه دسته‌ی اول از روی بی‌مایگی و زوال قدرت فکری اینگونه‌اند. اینها هم «دیوانه»اند.

می‌توان بصورت ِ البته نه چندان دقیق ولی گویا یک صورتبندی تاریخی از این سه دسته ارائه کرد. دسته‌ی اول یادآور دوران تاریک قرون وسطاست. دسته‌ی دوم مدرنیته تا ظهور نیهیلیسم منفعل و دسته‌ی سوم پس از نیهیلیسم منفعل و فعال تا پسامدرنیته.


پی نوشتها:

[1] به نظرم همه تا حدودی در هر سه دسته جا می‌گیریم. یعنی بعضی جاها جز بودن کاری نمی‌کنیم، بعضی جاها در پاسخ وا مانده‌ایم و رنج می‌بریم و بعضی جاها هم شادمانه بی‌خیال می‌شویم. به بیان ساده‌تر همه‌ی ما هم عوضی هستیم هم احمق و هم دیوانه. حتی شما دوست عزیز!

[2] با ابراز تنفری تمام و کمال و البته بی‌خیالانه به دسته‌ی اول و با تمام احترامی که برای احمقان قائلم بنده ترجیح می‌دهم یک دیوانه بمانم، آررررره آقاجووووووووون. D:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر