۱۳۸۶ دی ۲۹, شنبه
در باب آنچه گفتن ندارد
خب این را که دیگر هر کسی میداند؛ که خیلی چیزها، خیلی حرفها هست که آدم میداند ولی نباید بگوید. یعنی خیلی چیزها گفتن ندارد دیگر. آخر به کسی چه وقتی یک مدت طولانی ( در حد کفایت طولانی ) با کسی بودهای یا رفت و آمد داشتهای و تقریباً تمام پیچ و خم ِ رفتارش و انگیزههایش دستت آمده و خوب میدانی اصلاً آن چیزی نیست که نشان میدهد -رقت انگیزترین نوع نشان دادن این است که راست جلو رویت حرفش را بزند- و خلاصه اینکه فهمیدهای چقدر طرف آب زیر ِ کاه بوده و عجب آدم نابکاری از آب در آمده، حالا بیایی این وسط تمام نابهنجاریهایش را یکی یکی فاش کنی و شما هم بفهمید و نُچ-نچُاتان بگیرد که خدا مرگمان دهد عجب آدمهایی پیدا میشود این دوره زمانه و بعدش هم بگویید چه آدم خوش شانسی بودهام من که تمام این چیزها را زود فهمیده ام و...! حقیقتاً گفتن ندارد، ولی نوشتن که دارد!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر