۱۳۸۶ مرداد ۵, جمعه

آن بُردن که حال نمی دهد

اوایل که تازه شطرنج یاد گرفته بودم به تجربه فهمیده بودم اگر دو طرف درست عین هم بازی کنند اصلاً نتیجه جالبی ندارد. منظورم اینه که اگر هر حرکتی که طرف مقابلم می کرد منم عیناً همونو تکرار می کردم آخرش به جایی می رسیدم که موقعیت بازی، محدودیت فضا و کلاً ماهیت بازی شطرنج ایجاب می کرد حرکت دیگری کنم و چون اصول کارم تقلید همان حرکات حریفم بود وقتی به اینجا می رسیدم همه چی بهم می ریخت و احتمالاً در چند حرکت بعدی کارم یکسره میشد. کیش مات! همینطور که بیشتر می گذشت و من با آدمای بیشتری بازی می کردم به این نتیجه رسیدم که حتی بازی محتاطانه و پر از حرکات خنثی هم اصلاً ارضایم نمی کند. البته نه بخاطر اینکه می باختم، نه برعکس اغلب حتی می بردم! فقط میدونین زیاد با اینجور بُردا حال نمی کردم، کیف نمی داد! وقتی هم که می باختم کشتی هام غرق بود. بعدها یاد گرفتم چطور "هر وقت خواستم" به بازیم هیجان بدم. قربانی می دادم، حرکتهای انحرافی می کردم، اعصاب حریفمو خط خطی میکردم، ریسک میکردم خلاصه اینکه رو صفحه شطرنج هر غلطی می کردم. مخصوصاً این قربانی دادن ها و قربانی گرفتنها عجیب حال می داد. و وقتی یک بازیو با قربانی کردن تعداد انبوهی از مهره هام می بردم و قیافه ماتم زدۀ حریف شکست خوردمو که اصلاً نمی دونست چطوری پوزه اش به خاک مالیده شده رو می دیدم بد جوری کیف می کردم. البته این جسارتها تعداد باخت هام رو هم زیاد کرده بود ولی وقتی هم می باختم تمییز می باختم و یه جور تلخی لذت بخشی بود که برام باقی می موند.

در مناسبات اجتماعی هم ماجرا همین ماجرای بازی شطرنج است. مثلاً هنگام شکل گرفتن یک رابطه دوستی، عین هم بازی کردن و بازی محتاطانه قشنگ وجود دارد. که البته طبیعی هم هست و البته ضروری. ولی افرادی هستند که همواره همینطور بازی میکنند. از همان ابتدا پیِ یک بازی متعادل و محتاطانه را می گیرند. هر حرکتی که کنید همان را به شما تحویل می دهند و معمولاً خودشان تمایلی به حرکت کردن ندارند و ترجیح میدهند فقط پاسخ بدهند. این افراد همانهایی هستند که اغلب «با جنبه» خوانده میشوند. با جنبه از آن نظر که به هر کسی ( هیچ کسی ) رو نمی دهند، همانطور رفتار میکنند که شما رفتار میکنید، به طرز تحسین برانگیزی همواره فاصله خود را رعایت میکنند، خلاصه طوری اند که شما به زودی متوجه میشوید که نباید از آنها انتظار چیز بیشتری از آنچه پاسخ میدهند داشته باشید. همیشه محتاطند ( شما بخوانید ترسو ). رفتار وِلرم آنها اگرچه واضح است ولی آدم باورش نمیشود که آخر آدم انقدر باجنبه هم مگر میشود؟!
تصاحب ( چیزی در همان مایه های بدست آوردن دل ) این افراد کاریست دشوار. حتی کسی با حد بالای خلاقیت همچون من ( به هر حال ما چاکر خودمانیم D: ) هم گاهی نمی توانند این افراد را رمز گشایی کنند. ولی شاید اصلاً رمزی در کار نیست. آنها همین اند که هستند، یک انسان با جنبه! شاید این با جنبه بودن از نوعی «تردید» آمده باشد. اینکه همه را راضی نگاه داری و به کسی رو ندهی، نه چیز بیشتری بدهی کمتر بگیری، مهره ای قربانی نکنی، حرکتی انحرافی نکنی و ... میتواند نشانه تردید باشد. نمی دانم! ( اهمیتی هم ندارد ) فقط باید اعتراف کرد که این افراد کم می بازند ( شاید چون اصلا چیزی رو نکرده اند که ببازند ) و این به هر حال نوعی برد است. بردی که به عقیده من نه نشاط انگیز است و نه مزه ای دارد و نه اصلاً حال میدهد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر