۱۳۸۶ اسفند ۹, پنجشنبه

دیوانگی ِ عقل زده

بارها شده وقتی که شروع به نوشتن می‌کنم دائم به اين فکر می‌کنم که درباره‌ی چه چيزی بنويسم تا ديگران خوششان بيايد و متنم را تا آخر بخوانند و حالش را ببرند. اين ديگران در حالت صادقانه‌تر به يک نفر محدود می‌شود. کسی که اميدوارم اينجا را بخواند و خوشش بيايد تا اينجا (اين وبلاگ) راهی باشد برای کشف من و مرا همانطور که هستم پيدا کند و بخواند.

با اين حساب اسمی که برای وبلاگم گذاشتم دروغ بزرگی بيش نيست! من هرگز ناگهان چيزی ننوشته‌ام، شايد ناگهان انديشه‌ام گرفته باشد -که البته باز شک دارم- ولی اين هرگز موجب نشده همان را ناگهان اينجا بنويسم و اصلاً نوشتن مگر ناگهانی هم می‌شود؟

بارها شده که زور زده ام و فکرم را به کار انداخته‌ام که چيزی بنويسم که نشان دهم همچنان چيزی برای گفتن دارم و ديگران(او) بفهمند(بفهمد) که من هميشه چيزی برای گفتن داشته‌ام. می‌دانيد همان وقتهايی که سعی کرده‌ام تا چيزی بنويسم تمام تلاشم اين بوده که احساساتی نشوم، حواسم جمع بوده که تمام و کمال نشان داده باشم تعقلم بی کم و کاست کار خودش را می‌کند و اتفاقاً خيلی خوب می‌تواند به موضوع‌های مختلفی فکر کند.

اين يعنی تمام انديشه‌هايم فقط وانمایی زيرکانه بر تمام شور و اشتياقم به ديگری، به خواننده، به او بوده است. آخ که در اين مواقع تعقل را به هيچ هم نمی‌گيرم، وه که فکر و انديشه چه حقيرانه از من بازی می‌خورند. باری مجبورم شورم را لباس تقعل (نوشته‌هایم) بپوشانم و امیدوارانه منتظر بنشینم تا در نوشته هایم کشف شوم.

---
سابقه:

دعوت به دیوانگی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر