۱۳۸۶ بهمن ۱۲, جمعه

تهوع در خیابان ِ جمهوری

این فروشنده‌های موبایل در خیابان جمهوری حقیقتاً موجودات حال-بِهم-زنی هستند. البته طبق یک قاعده، که نه طبق یک عادت باید آخرش متذکر شویم: "حالا همشونم که نه بیشتریاشون حال-بهم-زنن". که البته خودتان می‌دانید این هم بیشتر از آن جهت است که یهو یکی از شما آشنا یا نزدیکانش موبایل فروش از آب در نیاید بیایید یخه‌ی ما را بچسبید که چقدر بی‌ادب و بی‌نزاکتم که زِرتی آمده‌ام تمام موبایل فروشها را به حال-بهم-زنی متهم کرده‌ام و شما این وسط کسی را می‌شناسید که موبایل فروش است و اتفاقاً حال-بهم-زن هم نیست. راستش گذشته از این حرفها خودتان که دیگر در جریان هستید این روزها دیگر آدم پیرش در می‌آید تا بخواهد هر نوع حکمی صادر کند و مجبور است آن آخرش یا اولش یک "به نظرم" اضافه کند که البته این کارِ حقیقتا کار خوبیست، ولی باور بفرمایید این فروشنده‌های موبایل واقعاً آدمهای حال-بهم-زنی هستند!

راستش الان که بیشتر فکر میکنم این حال-بهم-زنی کاملا طبیعی است! آخر تقصیر آنها نیست که خیابان جمهوری تبدیل به مرکز خرید و فروش موبایل و دیگر کالاهای جامعه سرمایه داری شده است. خب این چه ربطی به حال-بهم-زنی این بندگان خدا دارد؟ عرض میکنم.

فرض کنید شما قصد خرید یک عدد گوشی تلفن همراه را دارید. یک راهش این است که به نزدیکترین مغازه مراجعه کنید و قال قضیه را بکنید. ولی شما اینکار را نمی‌کنید، چون این خیلی بدیهی است که باید بیشتر پول بدهید و اصلاً حس میکنید که یک جای کار دارد می‌لنگد. اینکه بدون هیچ زحمت اضافی بروی راحت گوشی‌ات را بخری با اینکه حقیقتا کالای درست و مرغوبی هم گیرت آمده باشد زیاد با هم نمی‌خوانند. البته فرض بر این است که برای شما مقدار پولی که قرار است بدهید اهمیت ویژه‌ای دارد. شما آدمی هستید که پولتان را با زحمت جمع کرده‌اید و حالا قرار است تبدیل به کالای مرغوبی هم بکنیدش و البته بدتان هم نمی‌آید که مقداری‌اش را هم ذخیره کنید. پس حاضر می‌شوید بیشتر تحقیق کنید پس پیش به سوی خیابان جمهوری. حالا فاکتورهای دیگری هم اضافه میشود. اینکه مثلاً کدام گارانتی خدمات بهتری می‌دهد. کاری که البته می‌کنید این است که از مغازه‌های مختلف تمام اطلاعات مورد نیاز خودتان را استخراج کنید و بعد از تحلیل سعی می‌کنید از بینشان بهترینشان را پیدا کنید و بروید کار را یکسره کنید.

در خیابان جمهوری و مکانهای مشابه که رقابت تجاری در نزدیکترین فاصله دنبال میشود فروشنده در وضعیت ویژه‌ای قرار دارد. او خوب می‌داند شما دارید یک به یک مغازه‌ها را می‌گردید و قرار است با توجه به اطلاعاتی که می‌گیرید کالایتان را انتخاب ‌کنید. با اینکه می‌داند از بین اینهمه مغازه احتمال اینکه شما از مغازه‌اش خرید کنید کم است ولی مجبور است ( با اینکه دوست ندارد ) آنچه شما ازش می‌پرسید را پاسخ بدهد. این وسط شما در موضع قدرت هستید، شما حق انتخاب دارید که هر کدام از مغازه‌ها را که می‌خواهید انتخاب کنید. فروشنده برای شما صرفا به موجودی تبدیل شده که فقط قرار است اطلاعات ارزنده‌ای در اختیارتان قرار دهد. اطلاعاتی که به احتمال زیاد به ضررش است به هر حال در بین این همه مغازه و چنین رقابت نزدیکی دادن اطلاعات به مشتری و از دست دادنش یک چیز هستند. برای فروشنده بیشتر به یک معجزه می‌ماند که شما دوباره به مغازه‌اش این بار برای خرید برگردید. اینجا او از خریدار بیزار می‌شود و همین می‌شود تبدیل به یک موجود حال به هم زن می‌شود. به سوالات شما دیر جواب می‌دهد، بداخلاق می‌شود، عوضی‌گری می‌کند و ...

اما در کل باز این فروشنده‌ها هستند که برنده می‌شوند! تا زمانی که شما فقط اطلاعات می‌گیرید آنها بازنده‌اند ولی وقتی که شما مجبورید یکجا به این اطلاعات «اعتماد» کنید، فروشنده وارد عمل می‌شود. تمام تلاش را می‌کند تا جنسش را به شما بیندازد و راستش هم می‌اندازد. و حالا شما که از مغازه خارج می‌شوید و خوشحال از اینکه بهترین جا را انتخاب کرده‌اید و بهترین جنس را خریداری کرده‌اید، غافلید که فروشنده با برق در چشم و نیش تا بناگوش باز شده دارد نتیجه حیله گریش را می‌شمرد. یکی دیگر از جنبه‌های حال-بهم-زن این فروشنده‌ها هم همین جاست.


پانوشتها:

[1] دقت کنید اگر شما یکراست بروید کالایتان را از نمایندگی، جایی دور از جایی شبیه خیابان جمهوری بخرید، فروشنده‌ها به این حال-بهم-زنی نیستند.

[2] ولی خودمانیم عجب گوشی‌ای خریدیم‌ها! :دی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر