فرزندم شش ماه دلشکستگی و دلتنگیات مبارکت باشد.
با احترام فراوان
اِروس (Eros)
فرزند آفرودیت
با احترام فراوان
اِروس (Eros)
فرزند آفرودیت



طبيعت تمام زيبايیهايش را ابتدا در وجود و کالبد چيزی خشکتر و خشنتر، در محيطی ناهمگون با آن زيبايی جای ميدهد و به رخ میکشاند. تا نويد بخش آن باشد که قرار است آن زيبايی در وجودی تمام عيار، وجودی حقيقیتر و برازندهتر جای راستين و طبيعی خود را بيابد و زیبایی را به اوج برساند. از اين جهت يقيناً چشمان زيبايی که طبيعت به يک مرد ممکن است هديه بدهد در حکم همان زيبايی ست که موقتاً در مرد نقش بسته چرا که قرار است نسخهی زيباتر و مسحور کنندهتر و همراه با تمام زيبايیهای زنانه به يکی ديگر به فرزندش، به دخترش، برسد و در جای حقيقی خود قرار گيرد.

نمیدونم شما هم که بچه بودید مجموعه کتابهای من و بابام رو میخوندید یا نه؟ اگر بخوام دو چیزیو که تو دوران کودکی بیشتر از هر چیز دیگه دوست داشتم و سرگرمیهای محبوبم بودند و اصلاً خود ِ خود کودکیام با تمام معصومیتش بودند رو نام ببرم مطمئناً دومیش همین مجموعه کتابها هستند (اولیش لِگوهام بودن). لینکشونو تازه پیدا کردم. دلم برای سامان شش هفت ساله تنگ شـــــــده! خیـــلی تنگ شده!
گوش سپردن به اجرای بیعیب و نقص یک قطعه موسیقی کلاسیک مثلا تریوی ِ دوک ِ بزرگ ِ بتهوون [1] حقیقتاً اعجابانگیز است. گویی نتها همه در جای راستین خود قرار گرفتهاند طوری که به هیچ عنوان نمیتوان تصور کرد که مثلاً فلان تِم این قطعه میتوانست طوری دیگر باشد. تو گفتی این قطعه از ازل همین بوده که بوده و هدیهایست از جانب خدایگان. همراه آن حقیقتاً تمام سازهای مابعدالطبیعه و آسمانی ِ آدمی هم شروع به نواختن و همراهی میکند. این وسط تنها راه نجات از آسمان و بازگشت به زندگی میتواند شنیدن سُرفهی ناگهانی ِ یکی از حضار محل اجرا باشد که همراه با صدای ساز نوازندگان و لابلای نتها ضبط شده است!
[1] The Piano Trio No. 7 Op. 97 in B-flat major "Archduke Trio" [لینک]



اگر چه واژه جامعهشناسی پيش از اميل دورکيم (1858 – 1917) جامعهشناس فرانسوی ابداع شده بود ولی وی اولين کسی بود که اولين دورهی آموزشی با عنوان جامعهشناسی را راه انداخت به همين دليل شايد بتوان وی را به نوعی اولين جامعهشناس به معنای امروزی و آکادميک آن در نظر گرفت (در آن زمان به غير از چند نفر که برخی نظرياتشان با جامعهشناسی کم و بيش در ارتباط بوده هيچ نظام معينی برای اين حوزه وجود نداشت) و حوزههای قویای وجود داشتند که با اين شاخه از علوم اجتماعی سخت مخالفت میکردند مانند فلسفه و روانشناسی، و جامعهشناسی را تحت پوشش خود میدانستند. به همين دليل دورکيم برای اينکه بتواند نظام مستقل و جداگانهای برای آن دست و پا کند بايد سعی میکرد حوزه جامعهشناسی را از فلسفه و روانشناسی دور و جدا کند. وی برای جدا کردن جامعهشناسی از فلسفه معتقد است که بايد به سمت تحقيقات تجربی رفت. و ديدگاههای افرادی همچون کنت و اسپنسر که خود را جامعهشناس میدانستند را فلسفی و انتزاعی معرفی میکند چرا که به تحقيقات تجربی در دنيای اجتماعی نپرداختند. وی در راستای دور کردن جامعهشناسی از فلسفه و معرفی آن بصورت يک نظام جداگانه، موضوع و قلمرو جامعهشناسی را امور اجتماعی میخواند، وی بيش از هر چيز بخاطر مفهوم امر اجتماعی شناخته شده است. به اعتقاد دورکيم امر اجتماعی، ساختارهای اجتماعی و هنجارهای فرهنگی و ارزشهايی هستند که نسبت به افراد (کنشگر) خارجی و جبری هستند. به زعم وی بايد به امور اجتماعی به مانند شئ نگريسته شود و برای اينکه آنرا بتوان مانند شئ قلمداد کنيم بايد آنها را بصورت تجربی و نه فلسفی و درونی (مانند ايده ها) مطالعه نمود. دورکيم برای جدا کردن جامعهشناسی از روانشناسی (که آن هم مانند جامعهشناسی ِ دورکيمی تجربی است)، امور اجتماعی را که موضوع جامعهشناسی میباشد را جبری و خارجی معرفی میکند. با وجود جدا کردن جامعهشناسی و روانشناسی توسط دورکيم امروزه حقيقتاً نمیتوان اين دو حوزه را بطور کامل از هم جدا دانست. به هر حال دورکيم توجه کمی به پديدههای اجتماعی در سطح فردی داشت. و اصولاً معتقد بود عوامل اجتماعی در همه سطوح انسان دخالت دارد و واقيعت اجتماعی، واقيعتی خارج از اراده فرد است.

( با آرزوی موفقیت و بهروزی در سال جدید نوشته شد - سامان سیفی )
